بر احساس قربانی بودن چیره میشویم، تئوریزه کردن رنج به مثابه رهایی کوئیر – جاوید نبیاُف
جاوید نبیاُف، فعال آذربایجانی ساکن اتریش، اولین مرد آشکارا همجنسگرای فعال سیاسی در کشور آذربایجان، مدیر و بنیانگذار سازمان «نفس الجیبیتی» در باکو است. او اولین رژه افتخار در آذربایجان را در سال ۲۰۱۴ سازماندهی کرد.
با توجه به گزارش سازمان ایلگای اروپا آذربایجان با رتبه ۴۹ همجنسگراستیزترین کشور اروپاست.
نبیاُف به دلیل فعالیتهای سیاسیاش که عمدتا در حوزه الجیبیتی است در آذربایجان با مشکلات و زیادی روبرو بوده و بارها دستگیر شده است.
او در طی بازیهای اروپایی سال ۲۰۱۵ در باکو، کمپینی به اسم ٰCompete4Equality را سازماندهی کرد.
بعد از برگزاری جشن نامزدی با پارتنرش، برای باجگیری و تهدید، زندگی شخصیاش را در اینترنت منتشر کردند که باعث صدور حکم جلب او به عنوان خرابکاری علیه جامعه و دولت شد و بالاخره او را مجبور به ترک کشور و فرار به آلمان کرد.
نبیاُف از رنج به عنوان ابزاری برای مبارزه و تبدیل آن به منبع قدرت میگوید.
«ما باید در مورد اینکه هوموفوبیا، ترنسفوبیا و کوئیرفوبیای تاریخِ استعماری چگونه در محیط اجتماعی و فرهنگی ما ادغام شده و به تبع آن، گفتمان محلی/منطقهای حال حاضر که سکشوالیته و جنسیت را شکل داده است، ٰتجدید نظر کنیم. بنابراین، باید راهی را برای رهایی از این موقعیت انتخاب کنیم که شامل تحول اجتماعی-اقتصادی باشد و نه حل شدن در هنجارهای اجتماعی و ساختاری موجود»
سالها با خودم درگیر بودم و از خودم میپرسیدم که آیا نیازی به بازگو کردن رنجی که دیگران به خاطر کسی که هستم برای من بهوجود آوردهاند، هست؟ همیشه فکر کردم ممکن است انسان ضعیفی دیده شوم که خودش را قربانی معرفی میکند و دیگر جایی برای صحبت از “رنجِ من” نباشد.
در صورتی که من تلاش میکنم به دیگران نشان دهم انسانی قوی هستم. شاید من به شکلی تربیت شدهام که میگوید مردها در دنیای مردسالار، اجازه ندارند ضعیف دیده شوند. گرچه الان من در جایی متفاوت هستم، اما همچنان کنار هم گذاشتن این کلمات برایم سخت است.
در حقیت افکار “بل هوکس” بسیار به من کمک کرد.
به ویژه جایی در نظریههایش که از نقش «رنج» در روی آوردن به آکادمیا و تئوری برای یافتن جوابی و مرهمی بر این رنج سخن میگوید.
سخنانش جوری به من قدرت داد که وقتی شروع کردم به نوشتن این مطلب، متوجه شدم درباره هیچ موضوع دیگری نمیتوانم بنویسم.
این جملات “بل هوکس” باعث شد خاطراتم در مسیر اکتیویست (فعال مدنی) شدن را مرور کنم.
به من یاد داده بودند که بعضی از افراد منشا انحراف جامعه هستند و برای اینکه یکی از آن منحرفین نباشم، باید وجودم، احساساتم و بیان جنسیتیام را با عرف سنتی جنسیتی جامعه همرنگ کنم و خودم تبدیل به حلقهای از زنجیری شوم که مدام در حال بازتولید این هنجارهاست.
پیش از آن برای اینکه بتوانم در جامعه زنده بمانم، بتوانم با معیارهای جامعه سازگار شوم و بتوانم از خطر دور باشم، نقابی به چهره زده بودم که متعلق به من نبود. شاید نقطه عطف تغییر مسیرِ زندگیام آن لحظهای بود که تمام عرف، سیستم و محیط اطراف برایم غیرقابل تحمل شد. زندگی اجتماعی من را چیزهایی شکل داده بودند که «نادرست» تعریف میشدند و هنجارهای جامعه مرا آزار میداد. به این ترتیب چیزهایی که حرف زدن دربارهشان برایم سخت بود، قابل بیان شدند.
من به اکتیویزم (کنشگری مدنی) روی آوردم تا به دیگران ثابت کنم اشتباه میکنند. مهمتر از همه، میخواستم این رنجِ تحملناپذیر از بین برود؛ نه تنها رنجِ من، بلکه رنجِ دیگران نیز. میدانم من تنها کسی نبودم که رنجی چنین را تحمل میکردم که دیگران باعث آن بودند. در نهایت یک نفر باید در کشور آذربایجان موقعیت موجود را که برای بسیاری از مردم در خیابان، مدرسه و محل کار، دردناک است بیان کند.
من میخواستم مبارزاتمان منبع توانمندسازی باشد و به سمت تغییر هدایت شود.
رنجِ من
وقتی در سال ۲۰۱۵ از کشور آذربایجان به آلمان مهاجرت کردم، به زندگی پشت سرم به عنوان موضوعی مَگو نگاه میکردم. شاید داشتم از حسِ قربانی بودن یا ترس از شرمساری که ممکن بود برام بهوجود بیاید فرار میکردم.
یادم میآید هر وقت که در تلویزیون چیزی درباره تجربه زیسته افراد الجیبیتی میشنیدم، از بیتوجهی پارتنرم که آنها را قربانی مینامید، خشمگین میشدم. یادم میآید بالاخره یک روز جرئت به خرج دادم و به او گفتم من هم یکی از همین قربانیان هستم، مثلا هشت سال پیش توسط پلیس مورد تجاوز قرار گرفتم، یا اینکه باید مدام به کسی حقالسکوت میدادم.
اما الان کاملا آگاهم که این تجربهی رنجهای زندگی فقط خاطرات دردناک و تلخ نیستند و من نباید با اضطراب آنها را به خاطر بیاورم. این تجربهها باید با صدای بلند روایت شوند. اینها بیانگر این واقعیت زندگی هستند که من میتوانم با هر شرایط سیاسی و هر شکل قانونگذاری تطبیق پیدا کنم.
به هرحال تغییر قوانینی که باعث آسیبهای زیادی شده، ممکن است تا حدی روی رفتار و برخورهای مردم اثر بگذارد اما نفرت همچنان در جامعه باقی میماند. گویی فقط مشکلات سطحی جامعه حل خواهد شد.
پایان قسمت اول
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.