همجنسگرایی، از بیماری تا گرایش جنسی
همجنسگرایی یا همجنسخواهی شکلی از تمایل روحی و میل جنسی افراد به جنس موافق خود است.
با وجود آن که در دهههای اخیر تلاشهای فراوانی در راستای به رسمیت شناختن این گرایش جنسی و طبیعی دانستن شیوه زندگی مطابق با آن انجام شده، به علل مختلف از جمله فقدان رسانههای اثرگذار، کمبود منابع فارسیزبان و نیز باورهای ریشهدار نشأت گرفته از سنت، مذهب و عرف اجتماعی کماکان بخش قابل توجهی از مخاطبان جامعه ایرانی به این پدیده به چشم شکلی از بیماری، انحراف و یا اختلال روانی-ژنتیکی نگاه میکنند.
به طوری که روبرو شدن با نظرات و مطالبی حاوی اشاراتی از این دست به بخشی از بازخورد شبکههای اجتماعی یا ارتباطات روزمره بدل شده است.
در نظام آموزشی و نیز رسانهها و تریبونهای نزدیک به تفکر حاکمیت در ایران مطالبی ازین قبیل با قیدهایی نظیر «علم ثابت کرده» یا «تحقیقات دانشمندان نشان داده» تکرار میشود بدون آن که منبع معتبری برای آن ذکر شود.
هدف این نوشتار این است که درستی یا نادرستی بخش از عمدهترین ادعای مربوط به بیمار بودن همجنسگرایان را با ارجاعات تاریخی به منابع قابل استناد بررسی کند.
یک گرایش جنسی
گرایش جنسی (Sexual Orientation) اصطلاحی است که برای توصیف رفتار جنسی و احساسی افراد مورد استفاده قرار میگیرد.
امروزه بخش عمدهای از نهادهای علمی و آموزشی (و نیز نظامهای حقوقی و اجتماعی) همجنسگرایی را به عنوان یکی از سه گرایش عمده جنسی به رسمیت میشناسند. این سه دسته عبارتند از: دگرجنسگرا (Heterosexual) ، همجنسگرا (Homosexual) و دوجنسگرا(Bisexual).
(در کنار این سه گروه عمده؛ دسته چهارم و درصد کمی از افراد سرد سرشت (Asexual) یا فاقد گرایش جنسی هستند.)
در حالی که دگرجنسگرایان به جنس مخالف خود گرایش دارند، همجنسگرایان به جنس موافق و دوجنسگرایان به هر دو تمایل نشان میدهند.
گرایش جنسی خود بخشی از هویت جنسی (Sexual Identity) افراد است که تحت تاثیر عوامل مختلف محیطی و ارثی شکل میگیرد.
بیماری ارثی، مشکل هورمونی یا اختلال روانی
نظراتی که همجنسگرایی را غیرطبیعی و شکلی از بیماری میدانند به دو دسته عمده تقسیم میشود: دسته اول آنهایی که معتقدند همجنسگرایی به دلیل نوعی اختلال ژنتیکی و هورمونی ایجاد میشود و دسته دیگر که آن را ناشی از عوامل محیطی همچون روابط خانوادگی، تبلیغات رسانهای، مشکلات دوره بلوغ و محدودیتهای اجتماعی میدانند.
همچنین بخش عمدهای از مخالفان طبیعی دانستن همجنسگرایی آن را نوعی اختلال روانی میدانند که در سالهای اولیه زندگی فرد حادث میشود.
در واقع همجنسگرایی سالیان دراز در ردیف جرائم شمرده میشد و مرتکبان آن مجازات میشدند.(نظری هم از سوی برخی از نظریهپردازان حکومتی در ایران ارائه شده مبنی بر اینکه همجنسگرایی و ترویج آن طرحی است که از سوی مافیای تهاجم فرهنگی غرب تدوین شده و مورد حمایت آمریکا، اسرائیل و سایر کشورهای استکباری است.)
این روند با پیشرفت توامان پزشکی و روانپزشکی جای خود را به رویه «معالجه به جای مجازات» داد. پس از آن تا دهههای پایانی قرن بیستم در ردیف بیماریهای روانی- زیستی طبقهبندی میشد و تلاشهای روانپزشکان بر درمان این «بیماری» متمرکز بود.
تغییر نگاهها، از مجازات تا حمایت
با اصلاح قانون در قبرس شمالی به عنوان آخرین کشور حوزه اروپا دیگر در این قاره، استرالیا و امریکای شمالی کشوری وجود ندارد که همجنسگرایی در آن جرم محسوب شود.
علاوه بر آن ازدواج همجنسگرایان هماکنون در شانزده کشور دنیا قانونی است. سازمان ملل متحد اعلامیه اعلامیه جهانی حمایت از حقوق اقلیتهای جنسی را منتشر کرده و تاکنون ۹۴ کشور عضو با امضای آن متعهد به رعایت این حقوق شدهاند.
بررسیها نشان میدهد میزان پذیرش افراد همجنسگرا در میان جوامع مختلف در دهههای اخیر افزایش قابل توجهی یافته است.(نظرسنجی جهانی موسسه پیو در سال ۲۰۰۷ نشان میدهد که بالاترین درصد پاسخ مثبت به سوال «آیا همجنسگرایان بایستی در جامعه پذیرفته شوند؟» در کشورهای آمریکای لاتین و شمالی، اروپایی و پایینترین درصدها در آفریقا و آسیا بوده است.)
این تغییرات عرفی و حقوقی مثل هر دگرگونی اجتماعی دیگر نتیجه همراهی عوامل مختلفی همچون بررسیهای روانپزشکی، استدلالهای حقوقی و نیز جنبشهای اجتماعی است.
برای مثال انجمن روانپزشکی آمریکا در سال ۱۹۷۳ همجنسگرایی را از فهرست بیماریها و اختلالات روانی خارج کرد.
این تصمیم خود پیامد تکانههای تغییرات فرهنگی بود که در نتیجه جنبشهای اعتراضی دهههای ۵۰ تا ۷۰ میلادی ایجاد شده بود. اعتراضاتی که با جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان آمریکایی آغاز و با جنبشهای حقوق زنان و همجنسگرایان ادامه یافت.
اما احتمالا موثرترین عامل در اتخاد این تصمیم مجموعه تحقیقات دکتر آلفرد کینزی و همکارانش بود. کینزی که از پیشگامان سکسولوژی نوین محسوب میشود، طی تحقیقات گستردهای در دهههای ۴۰ و ۵۰ میلادی به به این نتیجه رسید که همجنسگرایی شکلی طبیعی از رفتار جنسی انسان است.
نتایج تحقیقات وی در دو مقاله جداگانه با عنوان رفتار جنسی انسان مذکر (۱۹۴۸) و رفتار جنسی انسان مونث (۱۹۵۳) منتشر شد که اکنون با نام گزارشهای کینزی شناخته میشوند.
در این مطالعات محققان دریافته بودند که ۳۷ درصد مردان و ۱۳ درصد زنان مورد مطالعه دست کم یک تجربهی جنسی با جنس موافق داشتهاند.
درصد از افراد بالغ در آمریکا برای تمام عمر منحصراً همجنسگرا هستند و حدود ۱۰ درصد نیز در مقاطعی از زندگی رفتارهای همجنسگرایانه بروز دادهاند. کینزی سپس مدل رایج برای توصیف رفتار جنسی یعنی استفاده از برچسبهای مطلق مانند همجنس گرا یا دگرجنسگرا را مورد انتقاد قرار داد و عنوان کرد گرایش جنسی بایستی به صورت یک طیف در نظر گرفته شود.
وی به همین منظور مدلی پیشنهاد کرد که امروزه به نام مقیاس کینزی شناخته میشود. مقیاسی از صفر تا شش که در آن صفر نماد کاملا دگرجنسگرا و شش نمایندهی منحصرا همجنسگراست.
پژوهشهای فریتز کلاین در دهه هشتاد میلادی نظریات کینزی را تایید کرد. به آزمایشات کینزی انتقاداتی هم در مورد درصدهای اعلام شده یا شیوه انتخاب نمونههای مورد مطالعه وارد شده، با این وجود بخش اعظم نتایج وی هنوز از نظر جامعه علمی معتبر است.
صداهای مخالف
امروزه بیشتر محققان بر این باورند که بخش عمدهای از افراد جامعه رفتارهای دوجنسگرایانه دارند. همین طور اکثریت روانشناسان بر این باورند که گرایش جنسی در سالهای اولیه زندگی فرد شکل میگیرد » یعنی یک فرد نمیتواند تصمیم بگیرد که همجنسگرا (همین طور دگرجنسگرا) باشد یا نباشد.
نظر اکثریت به این معنا نیست که تحقیقاتی صورت نگرفته که نتایج متفاوتی را نشان دهد. برخی روانپزشکان بر این باورند که شواهد مطالعات بالینی نشان میدهد که همجنسگرایی نوعی از اختلال رشد است.
اختلالی که در اثر برآورده نشدن نیازها در زمان بلوغ ایجاد میشود، در نتیجه می تواند از طریق تقویت حس مردانگی معالجه شود.
مسئولان انجمن ملی پژوهش و مداوای همجنسگرایی (یک سازمان غیردولتی که از سوی نهادهای مذهبی حمایت میشود) معتقدند شخصیت همجنسگرا وجود ندارد. به نظر آنها همجنسگرایی ممکن است به دلیل تجاوز در سنین کودکی ایجاد شود و قابل پیشگیری یا در صورت وقوع قابل درمان است.
تحقیقات نشان میدهد میان فیزیولوژی افراد دگرجنسگرا و همجنسگرا تفاوتهای متعددی وجود دارد. محققان دریافتند مغز مردان همجنسگرا به مغز زنان دگرجنسگرا و مغز زنان همجنسگرا به مغز مردان دگرجنسگرا شباهت دارد. (البته مورد اخیر به تاکید پژوهشگران انجام دهنده این تحقیق دال بر غیرطبیعی یا بیماری بودن همجنسگرایی نیست و تنها در ردیف یافتههای پزشکی طبقهبندی می شود)
در مواجهه عقایدی نظیر این دو نکته کلی را بایستی مد نظر قرار داد: نخست آن که بخش عمده باورهای رایج در مورد غیرطبیعی بودن همجنسگرایی با نتایج پژوهشهای علمی تناقض دارد. دیگر آن که امروزه هیچ نهاد و سازمان معتبر در زمینه روانپزشکی نیست که همجنسگرایی را در فهرست بیماریها قرار دهد.
همان طور که اشاره شد انجمن روانپزشکی آمریکا اولین نهادی بود که در سال ۱۹۷۳ همجنسگرایی را از فهرست بیماریهای روانی خارج کرد. پس از آن انجمن روانشناسی آمریکا در ۱۹۷۵ و نهایتا سازمان بهداشت جهانی در سال ۱۹۹۲ همجنسگرایی را از فهرست بیماریهای روانی خارج کردند.
در سالهای پایانی قرن بیستم به سختی میشد انجمن روانپزشکیای را یافت که کماکان بر درمان همجنسگرایان اصرار ورزد. در واقع چنین عقیدهای هرچند کماکان وجود دارد اما بسیار ناچیز است.
در سال ۲۰۰۹ در یک نظرسنجی از میان ۱۳۰۰ روانکاو، روانپزشک و روانشناس بریتانیایی تنها ۵۵ نفر (نزدیک به ۴ درصد) اعلام کردند که به درمان همجنسگرایی عقیده دارند.
علاوه بر آن که هنوز هیچ نمونهی موفقی از درمان و تغییر گرایش جنسی افراد گزارش نشده تاکید و تحت فشار گذاشتن افراد به این منظور میتواند تبعات جدی و آسیبهای غیرقابل بازگشت به همراه داشته باشد.
انجمن روانشناسی آمریکا در قطعنامه خودش در همین مورد تاکید کرده: به جای دنبال کردن روشهای درمانی که همجنسگرایی را به عنوان یک بیماری فرض میکنند و نیز طرد اقلیتهای جنسی جوان، والدین، سرپرستان واعضای جامعه بایستی حمایت اجتماعی و پشتیبانی روحی را تقویت کرده و خدمات آموزشی شامل اطلاعات درست و شایسته در مورد جنسیت و گرایشهای جنسی در اختیار آنها قرار دهند.
کوهیار گودرزی – بی بی سی
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.