سه سال پس از «زن، زندگی، آزادی»: بیم و امیدهای جامعه الجیبیتی+ ایران
سه سال از آغاز جنبش «زن، زندگی، آزادی» میگذرد؛ خیزشی که نه تنها خیابانهای ایران را تکان داد بلکه روایت تازهای از حضور و مطالبهگری گروههای به حاشیهرانده شده را شکل داد. برای نخستین بار، بخشی از جامعه الجیبیتی+ در ایران تصمیم گرفت آشکارا در اعتراضات حضور یابد و صدای خود را در کنار دیگر صداهای مطالبهگر بلند کند. اما امروز، پس از گذشت سه سال، امیدها و نگرانیهای این جامعه چه تغییری کرده و کجاست؟
ششرنگ با چند نفر از اعضای جامعه الجیبیتی+ ایران، از شهرهای مختلف و با تجربههای زیست گوناگون، گفتوگو کردهاست تا دریابد چرا آن روزها به خیابان آمدند و اکنون آینده را چگونه میبینند.
امیدهای فروزان و زخمهای ماندگار
آراد، پسر همجنسگرای کورد از تهران، با شوق از روزهای آغازین اعتراضات یاد میکند:
«مهسا کورد بود، منم کورد بودم؛ غیرتم اجازه نمیداد ساکت باشم و برای همین در اعتراضات شرکت کردم. خیلی امید داشتم که همهچیز عوض بشه. اما خوبیِ این طولانی شدن اینه که جامعه آگاهتر شده و برای آدمهای متخصص فضا بازتر شده. مردم دغدغههای بزرگی دارن و گاهی ما رو کنار خودشون میبینن؛ شاید دلیلش همین سختیها باشه. به نظرم هنوز راه زیادی برای تغییر و رشد داریم.»
برای آراد، این سه سال بیشتر از هرچیز دورهای بوده برای دیدن تحولات کوچک اما معنادار در نگاه جامعه؛ هرچند به باور او، هنوز تا تحقق خواستههای اصلی فاصله زیادی وجود دارد.
به باور او، مبنای این جنبش «آزادی» است، نه فقط آزادی از حجاب:
«به نظرم این جنبش داره فرایند گسترش فهمش از معنی آزادی رو طی میکنه وهر وقت به پختگی برسه، اون موقع میتونیم بگیم آزادیم و جنبش به سرانجام رسیده.»
میان امید و واقعیت تلخ
آیدا، زن لزبین ۲۸ ساله، حسهای متناقضش از آن روزها را چنین توصیف میکند:
«اون روزها همهچی با هم بود؛ ترس، خشم، شادی، امید. اما کمکم بیشتر احساسات منفی موندن. بعد از شروع جنگ و اتفاقات اخیر، انگار همه امیدهام از بین رفت.»
او معتقد است جامعه ایران نسبت به حضور و حقوق افراد الجیبیتی+ آگاهتر شده اما این روند بسیار کند پیش میرود:
«تا وقتی نتونیم مدنی، قانونی و فرهنگی، در آرامش کنار کسی که دوست داریم زندگی کنیم، هنوز راه خیلی زیاده و این درد بزرگیه.»
آیدا بر این باور است که جنبشهای مدنی آینده بدون سازمانیافتگی جامعه الجیبیتی+ نمیتوانند برای این گروه دستاوردی پایدار داشته باشند:
«ما باید بدونیم چی میخوایم، چه کسانی ما رو به رسمیت میشناسن، و منظمتر و همبستهتر حرکت کنیم. وگرنه دوباره نادیده گرفته میشیم یا شروع هر انقلابی باز به تاخیر میافته.»
با این حال، او کاملاً ناامید نیست:
«حتی اگه خیلیها بگن دیگه امیدی نیست، تجربه نشون داده که همون عده کم که امید دارن، در نهایت راهشون رو پیدا میکنن. امید کار خودشو میکنه.»
پیشرفتهای کوچک، تابوهای بزرگ
سیما، زن لزبین از اصفهان، تغییرات ملموسی در فضای اجتماعی دیده اما معتقد است که این تغییرات به جامعه الجیبیتی+ نرسیدهاند:
«بعد از جنبش، سختگیریها کمتر شده؛ مثلاً توی مدارس دخترونه دیدم که دخترها راحتتر بدون مقنعه تردد میکنن و برخوردها نرمتر شده. اما درباره جامعه الجیبیتی+ چیز زیادی تغییر نکرده. تابوها و افکار پوسیده عمیقتر از این حرفاست.»
او باور دارد که بدون عادیسازی حقوق الجیبیتی+ توسط نهادهای رسمی و قانون، تغییرات اجتماعی سطحی خواهند بود:
«تا وقتی دولت و قانون این موضوع رو حرام و غیرقانونی میدونن، جا انداختنش بین مردم خیلی سخته.»
با وجود این، سیما آینده را وابسته به تغییرات سیاسی میداند:
«اون دستهای که با نظام مخالفن، اکثراً با جامعه الجیبیتی مشکلی ندارن. اگه انقلابی بشه، احتمال اتفاقات خوب زیاده. اما با وجود این حکومت، امیدی نداریم.»
از ناامیدی مطلق تا امید در مبارزه
ماهان، مرد همجنسگرا ساکن شیراز، پیش از آغاز جنبش «زن، زندگی، آزادی» عمیقاً ناامید بود:
«باور اینکه این حکومت رفتنی باشه برام محال بود. میدونستم گلوی ما رو نشونه رفته و منزوی شده بودم. اما شروع جنبش، در عین غم، یه نقطه امید بزرگ بود. با خودم گفتم: مگه ممکنه؟ زن، زندگی، آزادی؟»
او روزهای نخست اعتراضات را پر از شگفتی و همبستگی توصیف میکند:
«اون روزا هر زن بیحجابی رو که میدیدم، انگار گلولهای بود بر مغزهای آلودهشون. شبهایی بود که خیابونها پر شده بود از زنانی که بدون حجاب بیرون اومده بودن. ما همدیگه رو در آغوش میگرفتیم و انگار به هم وعده آزادی میدادیم.»
سه سال بعد، ماهان همچنان امیدوار است اما واقعبینانهتر:
«هنوز به هدف اصلی نرسیدیم، اما خیلی نزدیکتر شدیم. حیات جامعه کوییر اساساً جمهوری اسلامی رو به چالش میکشه و فکر میکنم در نهایت تیر آخر رو ما خواهیم زد.»
او میگوید:
«مبارزهی من از وقتی شروع شد که این حکومت عشق را به تمسخر گرفت و مرزهای وقاحت را تا سر حد مرگ جابهجا کرد. حالا ما زیرپوستی پیش میریم تا به هدفهامون برسیم، و من مطمئنم روزی جشن ازدواجم را در ایران، آزاد و قانونی، برگزار خواهم کرد.»
کاهش ترس و عادیسازی تدریجی
عالیه، زن ترنس که اکنون در آلمان زندگی میکند، نگاهش به تغییرات در ایران خوشبینانهتر است. او میگوید جنبش «زن، زندگی، آزادی» باعث شد مرزهای سنتی جنسیت در جامعه کمرنگتر شود:
«کنار رفتن حجاب باعث شد تنوع در پوشش بیشتر شه. مردم تیپهایی میبینن که نه زنانه مرسومه و نه مردانه مرسوم. همین باعث شده تشخیص کوییر بودن سختتر شه و در نتیجه ما کمتر تو چشمیم.»
او میگوید نسل جدید، بهویژه نسل زد، ذهنی بازتر و پذیراتر نسبت به جامعه کوییر دارد، هرچند ممکن است شور انقلابی نسلهای پیش را نداشته باشند، و معتقد است فرآیند عادیسازی کوییر بودن در ایران سرعت گرفته است:
«قبلاً ما فقط در نبرد بودیم، اما الان جامعه کوییر ایران در حال زندگی کردن هم هست، نه فقط نبرد پذیرش. دید عمومی نسبت به قبل خیلی بهتره. حتی در جاهای دورافتاده هم مردم حداقل ما رو میبینن و آشناتر میشن.»
به باور او، اگر فشارهای اقتصادی و اجتماعی کاهش یابد، این روند میتواند شتاب بیشتری بگیرد:
«وقتی خانوادهها فرصت تجربههای جدید پیدا کنن، خشونت علیه کوییرها و حتی علیه زنان کمتر میشه. فکر میکنم آینده آرامتر و پذیراتر خواهد بود.»
مانا، زن ترنس ساکن مشهد، که در روزهای اعدام مجیدرضا رهنورد به بهشترضا رفته بود، از خشونت نیروهای امنیتی و فحاشیهای جنسیتزده یاد میکند.
او میگوید:
«در این سه سال، شجاعت و آگاهی زنان بیشتر شده. ما افراد کوییر، چه بخوایم چه نخوایم، سیاسی هستیم و باید در صف اول مبارزه باشیم. به خودم قول دادم تا روزی که زندهام دست از مبارزه برندارم و مطمئنم جمهوری اسلامی بهزودی سرنگون میشه.»
سه سال پس از آغاز جنبش «زن، زندگی، آزادی»، جامعه الجیبیتی+ ایران در میانه دو واقعیت زیست میکند: امید به تغییر و مواجهه با ترسهای ماندگار. برای برخی، مانند ماهان و عالیه، جنبش نقطه عطفی در عادیسازی و همبستگی بود. برای برخی دیگر، مانند مریم و ملیحه، نبود حمایت قانونی و ساختارمند همچنان زخم کهنهای است که امید به آینده را تضعیف میکند.
اما یک نقطه مشترک در تمام روایتها تکرار میشود: جامعه الجیبیتی+ ایران بیش از هر زمان دیگری در معرض دیدهشدن قرار گرفته است. حضور آشکار در خیابانها و تغییر در گفتمان عمومی، مسیری را گشوده که حتی فشارها و محدودیتهای حکومتی هم نمیتوانند آن را بهطور کامل مسدود کنند.
سه سال پس از آغاز جنبش «زن، زندگی، آزادی»، جامعه الجیبیتی+ ایران به مرحلهای تازه از آگاهی و تجربهی سیاسی رسیده است؛ مرحلهای که در آن «دیدهشدن» دیگر صرفاً یک خواسته نیست، بلکه به واقعیتی برگشتناپذیر تبدیل شده است. در این سه سال، حضور افراد کوئیر در اعتراضات، مرز میان مبارزهی جنسیتی و آزادی فردی را دوباره تعریف کرد و نشان داد که رهایی هیچ گروهی بدون رهایی دیگری ممکن نیست.
حال بعد از سه سال، وظیفهی اصلی جامعهی الجیبیتی+، تبدیل انرژی مبارزه به ساختارهای ماندگار است. یافتن دیگر افراد جامعه الجیبیتی+ معتمد، سازمانیابی و ایجاد شبکههای کوچک، امن و اعتماد محور، تنها راه تداوم این مسیر است. در غیاب نهادهای رسمی حامی، این شبکهها میتوانند جای خالی حمایت، آموزش، مراقبت و همبستگی را پر کنند.
جمعبندی تجربههای گذشته، ثبت و انتشار روایتهای افراد کوئیر در این سالها و ارزیابی اشتباهات و دستاوردها برای ترسیم چشماندازی از خیزشهای آینده نیز، ضروریست.
خیزشهایی که این بار باید با درکی عمیقتر از مبارزه، همبستگی، امنیت و با استراتژی پیش بروند.
در این میان، نقش سازمانهای حقوقبشری و الجیبیتی+ ایرانی، چه در داخل و چه در خارج از کشور، برای راهنمایی، آموزش کنشگری امن و ایجاد همبستگی در میان اعضای جامعهی کوییر بسیار مهم و کلیدیست.
جنبش «زن، زندگی، آزادی» پنجرهای بود برای نشان دادن جامعه الجیبیتی+ که همیشه به حاشیه رانده شده بود و ادامهی این مسیر نیازمند امیدی واقعگرا، شجاعتی جمعی، و شبکههاییست که در دل سرکوب، همچنان زنده بمانند.
رهایی، دیگر یک رویا نیست؛ فرآیندی است که آغاز شده و تا رسیدن به برابری، هرچند آهسته، پیش خواهد رفت.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.