آنچه می توان از مایکل جکسون آموخت

 
مایکل جکسون
به بهانه سالمرگ بزرگترین اسطوره موسیقی پاپ جهان
مایکل جکسون
صدرا اعتمادی/ روانشناس بالینی
زندگی  خصوصی مایکل جکسون ، ستاره ی افسانه ای دنیای موسیقی،  فارغ از محبوبیت و شهرت بی سابقه ی هنری اش، پر است از حواشی و جنجال هایی که میتوان سالها درباره آن نوشت.  ما نمی توانیم درباره صحت و سقم   وقایع زندگی او اظهارنظر کنیم . اطلاعات ما تنها بر پایه مصاحبه های او ، مصاحبه های  اعضای خانواده اش قبل  و بعد از مرگ او ، رسانه ها و  نیز سایر افرادی است که با او رابطه ی نزدیک داشته اند .
با این حال، امروز در این بخش قصد داریم با نگاهی متفاوت به زندگی او بنگریم.  نگاهی روشنگرانه که می تواند به هریک از ما به عنوان مخاطبان موسیقی او درس هایی بیاموزد . زندگی مایکل جکسون میتواند به ما به عنوان اقلیت های جنسی بیاموزد که کدام جنبه های زندگی مان را میتوانیم تغییر دهیم و کدامیک را نمی توانیم.
مایکل؛ همانند هر یک از ما گذشته ای داشت . گذشته او ، شوربختانه،  تلخ و مملو از تجارب دردناک سوء استفاده بود. کودکی ناتمام او که به جای بازی و تفریح صرف کار بر روی صحنه ها شد،  آشنایی زودهنگامش با رقص و موسیقی ، رابطه ی غم انگیزی که با پدرش داشت، فشارها و تحقیرهای پدر عصبی و کمال گرای  او برای بهترین بودن در رقص – که اگرچه از او یک نابغه ی رقص و موسیقی ساخت اما  روان این نابغه را تبدیل به روانی عمیقاً دردمند و بیمار کرد.  تا اینجای ماجرا اتفاقاتی است که ممکن است در زندگی وکودکی همه مشابهش را کمابیش بتوان یافت.
اما انچه مایکل را به سرنوشت و مرگی آن چنان غم انگیز دچارکرد ، نه گذشته اش بود و نه پدرش. بلکه شیوه ی مقابله ی او با گذشته و کودکی اش بود. مایکل همواره سعی در انکارو سرکوب دردهایی داشت که روانش را ازار میداد .
مایکل به گواهی پزشکانش، داروهای مسکن و خواب آور مصرف می کرد.  در اواخر عمر ،  این مصرف به میزانی گزارش شده که  که برای از پا انداختن یک اسب  کافی بوده است. با این حال، باز هم به گواهی دوستان نزدیکش،  او هرگز درباره مشکلاتش سخنی به میان نمی اورد؛  از مشکلات اضطرابی و شب بیداری هایش حرفی نمی زد. اگر دوستانش از او سوالی درباره وضعیت سلامتی اش می پرسیدند اظهار می داشت که همه چیز عالی است و دلیلی برای نگرانی وجود ندارد. در واقع آنچه این سلطان پاپ را به سلطان درد  بدل میکند این است که او – که همواره از نوجوانی در معرض دیدگان مردم و هواداران قرارداشته – تلاش میکند که یک بت فرا انسانی بدون درد ، یک مجسمه ی کمال، زیبایی و بدون نقص را از خود به نمایش بگذارد . او خود در این فرایند  بت سازی از خویشتن با هوادارانش همدست می شود و دست به انکار و شاید به نوعی کنترل چیزهایی می زند که از درون عذابش می دهند.  به جای ابراز مشکلاتش و چاره اندیشی برای آنها ، به دنیای مخدرها و مسکن ها پناه می برد. دنیای اعمال جراحی زیبایی پایان ناپذیرش؛ دنیای کرم پودرها، دنیای روابط آشوبناک و سوال برانگیز و نیز دنیای تنهایی هایی که می کوشد در قصرها ی مجلل  جادویی و زیرماسک های پر زرق و برق  آنها را پنهان کند.
مایکل اولین بار درمصاحبه ای با اوپرا وینفری، مجری سرشناس بود که به کودکی خود و تجارب  دردناک آن  اشاره کرد. اعتراف او توجهات زیادی را به سویش جلب کرد.   پس از آن، او بارها تنها جملاتی خاص و محدود را در این زمینه و در مصاحبه های بعدی  تکرار کرد.  البته کسی از مایکل  به عنوان یک ستاره انتظار نداشت مشکلات کودکی اش را رسانه ای کند یا با جزییات برای مردم توضیح دهد . با این حال، او حاضر نشد بپذیرد که از نظر روانی دچار مشکلاتی هست. او هیچ گاه بینشی نسبت به  بیمار گونه بودن جراحی های وسواسی اش پیدا نکرد. او نمی توانست  حتی وقتی در اوج محبوبیت و زیبایی چهره  قرار داشت ، خودش را بپذیرد و دوست داشتنی بودن خودش را واقعاً باور کند.
مایکل شاید در کودکی  چاره ای جز این نداشت که دردهایش را سرکوب کند، اما در بزرگسالی، پس از کسب آن همه شهرت و محبوبیت؛  یعنی درست زمانی که می توانست به دردهایش صدا بدهد، زمانی که میتوانست از خشونت و آزاری که در کودکی بر او گذشته بود، نه با مخاطبانش ، که لااقل با  یک روانشناس،  سخن بگوید،  سعی کرد دردهایش را ساکت کند. او در آینه  خود را تبدیل به موجودی ساخت که خودش نیز او را نمی شناخت. او شروع کرد به دروغ گفتن به خودش. و تلاش کرد نشان دهد که همه چیز روبراه است. در حالی که نبود. گاهی دقیقاً همان چیزی که فکر می کنید نابودتان میکند ، می تواند شما را نجات دهد! برای مایکل؛ نجات ، دور شدن از دروغ  آینه و پذیرفتن خودش  بود.  پذیرفتن ظاهر ، تصویر و بدن خودش . او نتوانست. هرگز نتوانست تصویری را که دوست می داشت و زیبا می پنداشت در آینه ببیند. زیرا تصویر ذهنی این ستاره  از خویشتن  آن چنان مخدوش بود که تمامی نداشت.
عکس هایی که از او موجود است وجود حداقل پانزده عمل جراحی بینی را تایید می کنند . حال این که گزارش ها حاکی از آن است که به دلیل مشکلات تنفسی و آسیب به بافت بینی  او ، در واقع او بیست و نه بار به این دلیل زیر تیغ رفته است.
جراحی های زیبایی مایکل، تنها به صورتش محدود نمی شد. گزارشات جنجال برانگیزی درباره جراحی سایر نواحی بدن او  از جمله نواحی تناسلی او وجود دارد . در مقاله ای دیگر به بررسی ابعادی از زندگی جنسی مایکل  و نیز  مسایلی که درباب گرایش جنسی او مطرح بوده است خواهیم پرداخت .
 تجارب آسیب زا  در زندگی همه ی ما وجود دارد. اما شیوه ی  واکنش نشان  دادن به این تجربه هاست  که ما را از هم متفاوت می کند. این شما هستید که میتوانید از گذشته تان فرار کنید یا آن را بپذیرید و با آن آشتی کنید. این شما هستید که میتوانید به دلیل آنچه در گذشته از سر گذرانده اید به دیگران آسیب برسانید یا اینکه با آنها مدارا کنید.  مایکل، پس از شهرت، تمام امکانات و پتانسیل های لازم برای شفای درونش را داشت . اما  متاسفانه از این پتانسیل استفاده نکرد.
شما نمی توانید گذشته تان را تغییر دهید . نمی توانید تصمیم بگیرید که نژاد ، رنگ پوست یا گرایش جنسی تان را عوض کنید . نمی توانید  پدرومادرتان را عوض کنید . با این حال می توانید زندگی تان را عوض کنید.
مایکل جکسون تنها عضوی در خانواده اش بود که  با تلاش و مقاومت دربرابر پدر سختگیرش توانست به معنای واقعی کلمه یک ستاره شود. سایر خواهرو برادرهای او در حد خواننده- رقاص های معمولی باقی ماندند. تا اینجای زندگی او در خور تحسین و شایسته ی الگو برداری است. با این حال، او از جایی به بعد  او به بیراهه رفت. شاید از آنجا که  تلاش کرد چیزهایی را در خودش تغییر دهد که تحت کنترل او نبود. مثلاً چهره اش را.  اولین جراحی بینی او، انتقادات زیادی را در پی داشت . عده ای به او خرده گرفتند که تلاش می کند چهره ی خودش را به ملاک های زیبایی شناسانه « سفید پوست »  ها نزدیک کند . چرا که با نژاد امریکایی- افریقایی اش کنار نیامده است. در سالهای بعد شایعاتی درباره تزریق هورمون زنانه درباره او بر سر زبان ها افتاد. گفته می شد که او دوست داشت تن  صدایش را درحد یک پسربچه دوازده  ساله نگه دارد.  مردم درباره او جوک هایی می ساختند. جوک هایی مبنی بر اینکه تنها درامریکا ممکن است این اتفاق بیفتد که یک مرد سیاهپوست بعد از مدتی تبدیل به یک زن سفید پوست با صدایی شبیه به مریلین مونرو  شود!  هرچند مایکل هدفش به چالش کشیدن دوگانه ی مردانه- زنانه یا مبارزه با کلیشه های جنسیتی نبود. در جامعه ی سیاهپوست آن زمان، این رفتارهای او  با انتقادات سختی  روبرو می شد. انتقاداتی که او همیشه برای آنها پاسخی داشت : بیماری پوستی  نادر وراثتی اش یکی از آن پاسخ ها بود.  مایکل ، عمیقآً به تایید هوادارانش وابسته بود. تصور کنید   او حتی با وجود تایید آنها نمی توانست خودش را بپذیرد ! چه رسد به اینکه با انتقاد انها مواجه می شد!  به همین دلیل او همیشه جوابی آماده داشت . البته همان گونه که ذکرشد  ما نمیتوانیم درباره صحت و سقم  برخی وقایع زندگی او  و نیز ادعاهایش اظهارنظر کنیم .
تا وقتی خودتان نتوانید زیبایی های خودتان را ببینید و بپذیرید، زیبایی افسانه ای بیش نیست. شاید بتوان گفت مایکل جکسون محبوب ترین ستاره ای است  که دنیا به خود دیده است . پدیده ای که ممکن است هیچ گاه نیز تکرار نشود. مایکل از محبوبیت خود بی خبر نبود. او عشق دیوانه وار مردم را نسبت به خودش می دید . تایید و هواخواهی طرفداران او پایان ناپذیر بود .  حتماً شما هم بارها در کنسرت ها و شوهای زنده  ی او افرادی را دیده اید که  با دیدنش  از خود بی خود می شوند . چگونه ممکن است فردی با وجود این همه تایید و تحسین از سوی دیگران، بازهم نتواند چهره ی خودش را در آینه زیبا ببیند ؟ بله . درست است. در پس آن همه آرایش و رنگ و نور و زرق و برق ، یک اعتماد به نفس زخم خورده و شکننده وجود داشت . مایکل را دنیا پذیرفت اما متاسفانه او نتوانست خودش را بپذیرد.

منابع  جهت مطالعه بیشتر:
http://abcnews.go.com/Health/story?id=116639
http://www.hollywoodreporter.com/news/michael-jackson-concert-health-aeg-comeback-tour-insurance-367499
https://www.psychologytoday.com/blog/mining-the-headlines/201006/michael-jackson-king-pain

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *