شخصیت‌های کوئیر در تاریخ همجنسگرایی زنانه

«آنماری شوارتزنباخ» Annemarie Schwarzenbach و «الا میلارت» Ella Maillart، عکاسان، نویسندگان و روزنامه‌نگاران سوئیسی بودند که در دهه‌های اولیه‌ی قرن بیستم، سفرهای زیادی کردند و تجارب، افکار و احساساتشان را با ما به اشتراک گذاشتند.  

نوشته‌های آنها نوعی تلاقی میان مقاله‌ ادبی، عکاسی خبری، گزارش سفر، مشاهده‌گری و تلاش برای خودشناسی است. شوارتزنباخ، به ویژه، نمونه‌ی جالبی از سفرنامه‌نویسی را ارائه می‌دهد که بسیار غنی و شاعرانه است. 

او بیش از میلارت از چارچوب ذهنی و روانی خود به عنوان نقطه‌ی مرجع در بازنمایی محیط اطرافش استفاده می‌کند. هم شوارتزنباخ و هم میلارت در مورد سفری که در سال ۱۹۳۹ با یکدیگر به مقصد افغانستان داشتند، کتاب نوشتند و سفرهای درونی و موقعیت‌های بیرونی را چنان به یکدیگر پیوند زدند که اغلب خطوط میان سوژه و ابژه را محو کرده‌اند. به عنوان مثال، زن بودن، کوئیر بودن (هویت و بیان جنسیتی غیرهمان‌سوجنسیتی)، همجنس‌گرا بودن (گرایش جنسی غیردگرجنس‌گرایانه) سبب شده است تا آنها صرفاً با زندگی خود، سفر و حضورشان در سرزمین‌های کمتر شناخته شده، در زمانی مشخص (کمی پیش از آغاز جنگ جهانی دوم)، به نحوی انقلابی، شکاف میان مفاهیم دوقطبی مطلق مانند «شرق و غرب» و یا «زن و مرد» را بیش از پیش گشوده و در جستجوی معناهای نو و نظم نوینی که در شرف وقوع بود، سهیم باشند. مشخصاً آنه ماری، به دلیل اعتیادش به مورفین و نداشتن تعادل روانی در مواقعی، سختی‌های سفر به خاورمیانه، تباهی‌های موجود در این منطقه یا فقر شدید در جنوب آمریکا را به نحو شاعرانه‌ای با درام زندگی شخصی‌اش مرتبط کرده، تضادها را در هم حل می‌کند و روح تازه‌ای در ادبیات می‌دمد. همچنین، در روایت میلارت از سفر مذکور، شوارتزنباخ نقش برجسته‌ای را ایفا می‌کند، زیرا الا در این سفر، وظیفه‌ کمک به او را برای غلبه بر افسردگی و اعتیاد، بر عهده گرفته است

الا میلارت چه کسی بود؟

Ella K. Maillart (فوریه ۱۹۰۳–مارس ۱۹۹۷) ماجراجو، ملوانی سفرنامه‌نویس، عکاس و همچنین زنی ورزشکار بود. پدرش تاجری ثروتمند در سوئیس بوده است.

الا در بازی‌های المپیک تابستانی ۱۹۲۴، زمانی که همچنین کاپیتان تیم هاکی روی چمن زنان سوئیس و یک اسکی باز بین‌المللی بود،  به عنوان قایقران در مسابقات شرکت کرد و تنها شرکت کننده‌ زن در آن رشته بود. او از میان هفده نفر شرکت کننده، مقام نهم را کسب کرد. الا میلارت تجربه‌ی سفرهای طولانی به قاره‌ آسیا را داشته است و در کنار سایر مشاغلش، برای روزنامه‌ها و از آن جمله، برای روزنامه‌ای فرانسوی در ایران و افغانستان کار می‌کرد.

کتاب «راه بی‌رحمانه» The cruel way او، روایت سفر جاده‌ای سال ۱۹۳۹ به همراه دوست و نویسنده‌ همکارش، آنه‌ماری است. این متن با سیزده عکس تکمیل می‌شود. البته نام آنه‌ماری (به دلیل درخواست مادرش «رنه شوارتزنباخ») به کریستینا تغییر یافته است و بخش‌هایی از متن حذف شده‌اند که در قسمت بیوگرافی آنه‌ماری به دلیل آن اشاره خواهیم کرد.

متأسفانه روایت‌های این دو زن که در دهه‌های ۳۰ و ۴۰ میلادی به طور گسترده‌تری خوانده می‌شدند، امروزه تا حدودی در حاشیه‌ مطالعات ادبی قرار گرفته‌اند. اما آنها نقش مهمی در توسعه‌ ژانر سفر در قرن بیستم و حرکت از بیرون به درون (سفر درونی) یا سفری که منجر به خودآگاهی بیشتر می‌شود، ایفا کرده‌اند و آثارشان به دلایل بسیار دیگری، مخصوصاً از منظر فمینیستی و کوئیر، قابل توجه است. 

میلارت، مشخصاً، مسائل فردی و شخصی را با زمینه‌‌های سیاسی مخلوط می‌کرد. مثلاً در آن سالی که سفر به ایران و افغانستان انجام می‌شود (زمانی که اروپا در آستانه‌ جنگ است و اروپایی‌ها با احساس ناامیدی و اضطراب دست به گریبان هستند و به هرج و مرج پیش روی خودشان می‌نگرند)،‌ او نگرانی‌های سیاسی خودش را در کتاب مذکور بازتاب داده است؛ سطرهای آغازین، با نوعی احساس اضطرار، گفت‌وگوی بین الا و کریستینا را بازگو می‌کنند و در آنها «روح پراگ»ی برایمان تداعی می‌شود که توسط نیروهای هیتلر در هم شکسته شد بود.

همچنین، آگاهی میلارت از موقعیت خودش به عنوان یک زن غربی مسافر که زنان را در ایران و افغانستان به عنوان «دیگری» مشاهده می‌کند، به لایه‌هایی از متن می‌افزاید که مفاهیم «استعمار»، «طبقه»، «هویت»، «غیریت» و «فمینیسم» از آنها عبور می‌کنند. مثلاً، میلارت و شوارتزنباخ حجابی را که زنان این منطقه به سر می‌کنند، غیرجذاب می‌دانستند و زنان را در بازار به‌عنوان «موجوداتی شبح‌گونه، نیمه‌کور، طعمه‌ی ترسی بزرگ و جهل دائمی» مشاهده می‌کردند. 

با این حال، شوارتزنباخ به هماهنگی زندگی خانوادگی، زیبایی و ظرافت طبیعی زنان افغان و مهمان‌نوازی آنها در هنگام ملاقات در خانه‌هایشان نیز اشاره می‌کند و تصویر واقع گرایانه‌تری را به مخاطبان خودش عرضه می‌دارد.

الا مایلارت، سال‌های جنگ جهانی دوم را در جنوب هند می‌گذارند و از معلمان مختلف، درباره‌ی فلسفه‌ی هندو می‌آموزد. او در بازگشت به سوئیس در سال ۱۹۴۵، در شهر ژنو و روستایی کوهستانی در آلپ سوئیس، زندگی می‌کند؛ آخرین بار در سال ۱۹۸۶ به تبت باز می‌گردد؛ تا اواخر عمرش به اسکی کردن ادامه می‌دهد و نهایتاً در کلبه‌ کوهستانی خود در می‌گذرد.

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *