جنسیت X بیانگر نفی دوگانهی زن و مرد است
گفتوگو با شادی امین به بهانهی انتشار کتاب «جنسیت X» – بخش یک
نام شادی امین به گوش خیلیها خورده است؛ فمینیست ایرانیِ مقیم آلمان که فعالیتهایش در حوزهی برابری جنسیتی و حوزهی اقلیتهای جنسی، بسیار شایان توجه بوده و است. او از مدیران سازمان عدالت برای ایران و مسئول و هماهنگ کننده شبکه لزبین ها و ترنسجندرهای ایرانی (شش رنگ) است. از میان آثار پرشمار پژوهشی، تألیف و ترجمهی او میتوان به ترجمهی گزیدهای از آثار آدریان ریچ و اودری لرد، دو فمینیست لزبین معروف آمریکایی در کتابی با عنوان قدرت و لذت؛ تدوین کتاب جنایت و مصونیت (با عنوان اصلی «Crime and Impunity; Sexual Torture of Women in Islamic Republic Prisons») با همکاری شادی صدر؛ پروژه تحقیقاتی «جنایت بی عقوبت» (که به شکنجه و خشونت جنسی علیه زندانیان سیاسی و عقیدتی زن در طول سه دهه ۶۰، ۷۰ و ۸۰ شمسی در ایران میپردازد)؛ پروژه تحقیقاتی «نه به تغییر جنسیت اجباری» با سازمان عدالت برای ایران و ساختن چندین فیلم مستند اشاره کرد.
شادی امین تا کنون جایزه حامد شهیدیان برای فمینیستم انتقادی (سال ۲۰۰۹) و لوح افتخار جشنواره فیلم صداهای امروز زنان (سال ۲۰۱۴) را به خاطر فعالیتهایش دریافت کرده است.
کتاب «جنسیت X؛ تجربه زیسته همجنسگرایان و ترنسجندرهای ایرانی» تازهترین اثر پژوهشیای است که او در سال جاری منتشر کرده است. برای تهیه کتاب میتوانید با آدرس ایمیل شش رنگ تماس بگیرید:
info@6rang.org
و یا نسخه اینترنتی آن را از این آدرس ملاحظه کنید:
http://justice4iran.org/persian/wp-content/uploads/2015/09/Jensiat-web-Aida-mit-Umschlag.pdf
دربارهی این کتاب، روز یازدهم اکتبر که در جهان، روز “آشکارسازی” نام گرفته است با او به گفتوگو نشستیم که بخش نخست آن را در این شماره میخوانید.
دلیل اینکه عنوان «جنسیت X» را برای کتاب انتخاب کردید چه بود؟
در انتخاب اسم کتاب، تطبیق با محتوا، سادگی نام، به خاطر سپردن آن و تازگی و زیبایی آن، همه و همه معیارهایی هستند که در نظر گرفته میشوند. تیتر جنسیت X، در عین سادگی، تمام دوگانگی جنسیتی را زیر سوال میبرد و هویتهای دیگری را برای ما متصور میشود. جنسیت X بیانگر نفی دوگانه زن و مرد است، در عین اینکه کلیشه دیگری را بازتولید و تحمیل نمیکند. شما به جای X که یک متغیر است می توانید به دلخواه نامگذاری کنید. در عین اینکه هم نامش ساده و جذاب و در خاطر ماندنی و محرک کنجکاوی شنونده است.
در پیشگفتار یا سخنِ نخستِ کتاب نوشتهاید: «در 3 سال اول زندگی مشترکم با همسرم به عشق و تجربیات همجنسگرایانهام حتی فکر هم نمیکردم. یک چیزی شبیه هیپنوتیزم. مثل مرتاضهایی که از روی آتش رد میشوند و نمیفهمند. برایم همه چیز “نرمال” بود و از آن لذت میبردم.» دوست دارم بیشتر وارد جزئیات شوید. من بر اساس تصوراتِ دگرجنسگرایانهی خودم همیشه فکر میکردم که برای یک همجنسگرا، داشتن رابطهی جنسی با جنس مخالف میتواند به شکنجه شباهت داشته باشد. برایم بگویید این هیپنوتیزم چطور اتفاق افتاد؟ خوب میفهمم که وقتی میگویید «مثل مرتاضهایی که از روی آتش رد میشوند» دارید از ریاضت کشیدن حرف میزنید. این ریاضت کشیدن (بگوییم فراموش کردنِ خود، یا از خودگذشتگی) صرفا به خاطر اینکه خانوادهتان غمگین نشوند اتفاق میافتاد یا دلایل دیگری هم داشت؟ مثلا چیزی مثل همین تجربهی لذتِ “نرمال” بودن و “نرمال” زندگی کردن، باعثِ این ریاضتکِشی نمیشد؟
کاملا تصور غلطی است که مجموعه مناسبات عشقی، عاطفی و سکسی انسانها به رابطه جنسی تقلیل داده میشود، آن هم از نوع دخول دگرجنسگرایانه. به نظرم ما بیش از آنکه بر آزادی گرایش جنسی تاکید کنیم، باید انرژیمان را بر آزادی انتخاب شریک جنسی/ عشقی انسانها بگذاریم. به این معنی حتی دیگر من نباید در توضیح هویت امروزین خود، چنین مقدمهای را بر کتابم بنویسم تا به سوالهای احتمالی خواننده پاسخ داده باشم.
چنین مباحثی کنشگران این حوزه را آسیبپذیر می کند. به این معنا که هر کسی اجازه ورود به حیطه خصوصی آنها و گذر از مرزهای شخصیشان را به خود می دهد. اتفاقی که بارها شاهد آن بودهام. از چنین منظری است که معتقدم سوالات بسیاری از این دست، مثلا اینکه بالاخره دو زن چگونه میتوانند ارضا شوند و یا آیا زنان ضرورتا از ابزار لذت جنسی استفاده میکنند یا خیر و … همه را باید در چهارچوب و از دریچه نگاه به آزادی حق انتخاب بر بدن و انتخاب شریک جنسی/ عاطفی پاسخ گفت. دقت داشته باشیم که هر پاسخی می تواند به کلیشهسازی دوباره منجر شود. کما اینکه امروزه در بحث مربوط به آزادی ازدواج همجنسگرایان، خود این ازدواج و تشکیل خانواده میرود که بدل به یک نُرم جدیدی برای همجنسگرایان شود. ما به این همه کشوهای تعریف کننده برای رفتار، سلایق و روابطمان نیازی نداریم. به میزان تفاوت اثر انگشت در بین نوع بشر، تفاوت در حس و لذتجویی جنسی وجود دارد. دستهبندیها و تعاریف کلی تنها بایستی کمکی برای شناخت ما از خودمان باشد و نه اینکه ما را موظف به تنظیم و تطبیق با این تعاریف کند. پس با چنین مقدمهای در پاسخ به بخش اول سوال شما باید بگویم که خیر، همجنسگرایی آنچنان که آدریان ریچ در نزدیک به نیم قرن قبل به درستی می گوید، بیش از آنکه صرفا یک گرایش جنسی باشد یک “سبک زندگی” است. و در ادامه باید بگویم که دقیقا درست میگویید، حسی شبیه “همرنگ جماعت شدن” آنطور که فوکو میگوید، شما را به رفتار و منشی سوق میدهد که شاید هیچ سنخیتی با آرزوهای درونی شما ندارد. این آن نکتهایست که من در مقدمه کتاب بیان کردهام. نهادینه شدن هموفوبیا و گریز از پذیرش تفاوت گرایش جنسی خود با گرایش جنسیای که نُرم محسوب میشود.
لازم است که اشاره کنم که شریک زندگی من از جمله انسانهای دوست داشتنی بود و هست. اینگونه است که وقتی در یک روند نهادینه شدن دگرجنسگرایی به عنوان سبک “طبیعی” و بدیهی زندگی قرار میگیرید، بعد پلههای این مسیر را نیز به همان سادگی طی میکنید، عاشق هم میشوی. حتی میخواهی که عاشق شوی، این هیپنوتیزمی است که بسیاری از ما آن را طی کرده و گاه تا آخر عمرمان نیز از آن “بیدار” نمیشویم.
پاسخ این سؤال را با انجام تحقیقاتتان در کتاب بیان کردهاید اما شاید بد نباشد به طور خلاصه در اینجا نیز مطرح کنید که چرا ایران دارای یکی از بالاترین آمارها در زمینهی انجام عمل جراحی تغییر جنسیت است؟ آمار کشورهای همسایهی ایران نظیر افغانستان، پاکستان، عراق، ترکیه و عربستان در این زمینه در مقایسه با ایران چگونه است؟
به جز ترکیه و پاکستان در بقیه کشورهایی که نام بردهاید عمل تغییر جنسیت آزاد نیست. البته معیارها و شرایط انجام این عملها با ایران متفاوت و تنها برای افراد اینترسکس و با اجازه دادگاه ممکن است. در عین حال تفاوت ایران با ترکیه در این است که در ترکیه قانونا همجنسگرایی جرم نیست و در ایران نه تنها جرم است بلکه ایران یکی از هفت کشوری است که همچنان همجنسگرایان با مجازات اعدام در آن روبهرو هستند. در کشورهایی که اسلام تسنن در آن حرف اول را میزند، اساسا عمل تغییر جنسیت ممنوع است. در ایران بنا بر مجموعه شرایطی که مفصلا در کتاب تشریح کردهایم و از جمله ممنوعیت، جرمانگاری و انحراف شمردن همجنسگرایی و گفتمان غالبی که گرایش و رفتارهای جنسی متفاوت را بر نمیتابد و تلاش دارد قالبهای مبتنی بر دوجنس را بازتولید و حفظ نماید، گرایش به تغییر جنسیت، برای حضور و پذیرفته شدن در اجتماع مقبولیت و محبوبیت مییابد. در عین حال توجه داشته باشید که سیستم پزشکی و روانپزشکی نیز با ارائه تعریف “ترنس” از کسانی که گرایش و رفتارهایی خارج از تعاریف معمول “زنانگی”، “مردانگی” دارند، به چنین درک و اتخاذ چنین تصمیمی کمک میکنند. ناآگاهی عمومی در مورد گرایشات جنسی و هویتهای جنسیتی نیز مزید بر علت است. البته پاسخ این پرسش به تفصیل در کتاب مطرح شده که خواننده را به مطالعه آن دعوت میکنم.
در مقدمهی کتاب دربارهی یکی از دلایل تمرکزِ بیشترِ مصاحبهها و تحقیقاتتان بر روی ترنسجندرها و لزبینها نوشتهاید: «در ادبیات موجود دربارهی جامعهی الجیبیتی ایرانی، صدای مردان همجنسگرا و ترنسهای امتواف (ترنسزنها) بیشتر از زنان همجنسگرا و ترنسهای افتوام (ترنسمردها) بازتاب یافته است.» علت این موضوع چیست؟
علت این مسئله همان رابطه نابرابر قدرت بین زن و مرد است که برای همه ما شناخته شده است. مردان دسترسی بیشتری به امکانات و منابع قدرت دارند، وقتی همین مناسبات در بین همجنسگرایان بررسی شود متوجه همین تقسیم ناعادلانه منابع قدرت میشویم. تا چند سال قبل حتی در رسانهها از زنان لزبین کمتر میشنیدیم. موضوع همجنسگرایی با واژه “لواط” مترادف انگاشته میشد. گذشته از خطای درکی که در این مترادف دانستن وجود دارد، اما نشان از درک مردانه از امر همجنسگرایی نیز دارد. حتی میزان پناهجویان همجنسگرای مرد در ترکیه چندین برابر دختران لزبین است.
مردان همجنسگرا، قبل از اینکه به عنوان گِی در خانواده و جامعه حضور داشته باشند، از حقوق و جایگاه یک مرد در جامعه برخوردار هستند. آنها در مجموع راحتتر می توانند مستقل تصمیم گرفته و اقدام به سفر و خروج از کشور کنند. معمولا نسبت به زنان امکانات بیشتری در اختیار دارند و روند اجتماعی شدنشان نیز باعث شده که اعتماد به نفس بیشتری در انجام آرزوهایشان داشته باشند. مردان برای سفرهای تفریحی و جمعی محدودیت کمتری دارند و پس امکان ایجاد شبکههای همراه و با مطالبات مشترک را بیشتر دارند. مردان به نسبت زنان و به ویژه در خانوادههای سنتی از آزادیهای بیشتری برخوردارند. اگر مردی مورد خشونت در خانواده قرار گیرد، امکان زندگی مستقل در جامعه ایران برایش مهیاتر است تا یک دختر لزبین. زنان بیشتر از ازدواج اجباری رنج میبرند. حجاب اجباری دختران لزبین و ترنسجندر را به شدت آزار می دهد و دهها موارد دیگر. این موضوع در مورد ترنس های افتوام یا کسانی که خواهان تطبیق یا تغییر جنسیت شان از زن به مرد هستند نیز صدق میکند. و البته توجه داشته باشید که تمام این تفاوت ها نسبی است و به این معنی نیست که مثالهای نقض چنین مواردی وجود ندارد.
ما نه تنها در این تحقیق تلاش کردهایم که این خلا و فاصله را کاهش دهیم، بلکه در چند سال گذشته و پس از شکلگیری “شش رنگ” موفق شدهایم وزنه را به نفع حضور لزبینها و ترنسجندرها در رسانهها و در گفتمان این حوزه تغییر دهیم. این به این معنی نیست که برای ما مشکلات مردان همجنسگرا یا ترنس مهم نبوده است، اتفاقا در این عرصه نیز ما تلاشهای موثری انجام دادهایم. اما مثل هر تشکل دیگری اولویتهای کاری خودمان را اینگونه تعریف کردهایم.
ادامه دارد.
مصاحبه شهرگان با شادى امين، بخش اول، به نقل از :
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.