الگوهای روابط نا فرجام /صدرا اعتمادی (قسمت اول)

دکتر باربارا دی انجلس ، روان شناس شهیر امریکایی، بر اساس تجربه ی بیش از بیست سال  مشاوره ، تعدادی از الگوهای روابط نافرجام بین فردی را برشمرده است . ممکن است برخی خرده بگیرند که  کتاب خانم دی انجلس بر اساس الگویی دگرجنس گرایانه نوشته شده  است .  درپاسخ باید گفت که روابط انسانی الگوهای مشابهی دارند . دغدغه های موجود در رابطه ی عاطفی را نمی توان  با مفاهیمی  چون  جنسیت یا گرایش جنسی محدود کرد. باید پذیرفت که روابط اقلیت های جنسی نیز خالی از این گونه  الگوها نیست . روابط  صمیمانه زوجین همجنس گرا ومشکلات آنها از بسیاری جهات به روابط زوجین  دگرجنس گرا شباهت هایی دارد . لذا با اندکی جرح و تعدیل در متن کتاب دکتر دی انجلس   ، آن را متناسب با روابط  ومناسبات همجنس خواهانه به شما ارایه داده ایم  . در این مقاله به پنج الگو و در مقاله آتی، به پنج الگوی دیگر اشاره خواهد شد .  بهتر است  شما هم  به روابط گذشته و فعلی خودتان فکر کنید و ببینید که  آیا می توانید این الگوها را در روابط تان پیدا کنید ؟
الگوی غلط شماره یک :  رابطه ای که در آن به دلایل بیرونی شیفته شریک  خود شده اید .
« شیفته ی موهای بلوندش شدم.»  ، «  گیتار زدنش مرا تسخیر کرد! »  ،  « همیشه دلم می خواست با یک مهماندار هواپیما ازدواج کنم ! »
رنگ مو، استعداد موسیقی ، شغل . اینها اگر دلایل شروع یک رابطه باشند ، رابطه محکوم به شکست است . زیرا در واقع شما مجذوب شخصیت و اخلاق طرف مقابل  نمی شوید بلکه مجذوب یک ویژگی خاص می شوید که هیچ ارتباطی با شخصیت حقیقی و ویژگی های درونی او ندارد. بالاخره  مگر چند ساعت قرار است به موهای او خیره شوید یا مگر زندگی صحنه کنسرت است که او قرار باشد 24 ساعته برای شما گیتار بنوازد و شما لذت ببرید ؟ قطعاً خیر!  سرانجام زمانی فرا می رسد که چشمان تان را باز می کنید و می بینید که با حقایقی تلخ روبرو هستید .  چرا که موهای بلوند یا توانایی گیتار زدن نمی تواند به شما برای چهل سال آینده زندگی زناشویی تان تضمینی بدهد!

الگوی غلط شماره دو : رابطه ای که در آن بین شما و شریک تان  یک ” تفاهم جزیی”  وجود دارد .
آیا تا به حال شیفته کسی شده اید که به جز دریک مورد مشترک،  هیچ چیز مشترک دیگری میان شما وجود نداشته باشد ؟ این نوع  از رابطه ها می توانند بسیار فریبنده باشند . مخصوصاً زمانی که شما در همان یک زمینه خاص با هم تفاهم زیادی دارید .  مثلاً فرض کنید دریک جلسه ی نقد شعر یا دریک کلاس موسیقی یا در یک باشگاه  اسکیت  با فردی برخورد می کنید که احساس می کنید دیدگاهش نسبت به هنر یا ورزش  به شما بسیار نزدیک است یا در یک پروژه ی کاری مشترک ، دیدگاه حرفه ای تان را به یکی از همکاران تان بسیار نزدیک حس می کنید.  ممکن است در این موقعیت ، تفاهم هنری /کاری را با پیوند عاشقانه اشتباه بگیرید. شاید در این موقعیت ، دو نفر بتوانند یک تیم هنری یا کاری بسیار موفق را تشکیل دهند،  اما الزاماً شرکای عاطفی خوبی نخواهد بود.  زیرا در زندگی قرار نیست طرفین با هم شعر بخوانند یا اسکیت بازی کنند.  خطری که در رابطه با تفاهم جزیی وجود دارد شیفتگی و مجذوبیت بیش از حد  شما به آن زمینه ی واحد است . به طوری که از توجه به باقی قسمت ها باز می مانید. به این معنا که شاید اگر علاقه ی مشترک شما به آن زمینه ی واحد وجود نداشت، امکان نداشت چنین فردی توجه شما را به خودش جلب کند یا او را انتخاب کنید.
الگوی غلط شماره سه :  رابطه ای که در آن شریک تان  را از روی سرکشی  انتخاب می کنید .
گاهی افراد برای عصیان کردن در برابر خانواده شان به صورت خودآگاه یا ناآگاهانه، فردی را انتخاب می کنند که دقیقآً در نقطه ی مقابل ارزش ها یا دیدگاه های  خانوادگی شان قرار دارد و یا به طرز فاحشی با این ارزش ها در تضاد است.  مثلاً ممکن است شما در خانواده ای رشد کرده باشید که به  ظاهرو لباس رسمی و اتو کشیده به گونه ای وسواسی اهمیت می دهند،  حالا فرض کنید شما دوستانی دارید که به خانه تان رفت و آمد دارند.  یکی از آنها به طور واضحی بی قیدانه و شلخته  لباس می پوشد. ممکن است مادرتان هم یکی دوباری این دوست تان را دیده باشد و  بعد هم درمورد مدل لباس پوشیدن یا موها و آرایش عجیب  او به شما انتقادی کرده باشد .  اگر شما بخواهید بر اساس الگوی عصیان رفتار کنید، به احتمال زیاد ، این دوست تان  برای شما جذابیت خاصی پیدا می کند. زیرا هم متفاوت با خود شماست ( که این تفاوت منجربه ایجاد جاذبه می شود) و هم شما به طور  هشیارانه یا غیرعمدی با چنین انتخابی علیه ارزش های مادرتان  شورش می کنید .  ممکن است احساس کنید که اگرچه نمی توانید به  مادرتان بگویید که همین آدم شلخته پارتنر عاطفی و شریک جنسی شماست، ولی در ذهن خودتان با انتخاب او در واقع به نوعی ازمادرتان انتقام میگیرید. البته احتمال زیادی وجود دارد که  بعد از مدتی متوجه شوید  که نمی توانید در چنین رابطه ای بمانید . زیرا ملاک شما برای انتخاب این فرد، صرفاً تضاد او با سلیقه ی خانواده تان بوده است !  دقت کنید که هیچ گاه از زندگی تان به عنوان وسیله ای برای انتقام از خانواده یا جبران کردن مشکلات تان با والدین تان استفاده نکنید .
الگوی غلط شماره چهار:   رابطه ای که  در آن شریک  تان را به عنوان یک « واکنش» در برابر شریک  قبلی تان انتخاب می کنید.
احتمالاً همه ما در زندگی یک بار چنین اشتباهی را چه در روابط دوستانه و چه در روابط عاطفی مان، مرتکب می شویم.  مثلاً شما سابقآً در رابطه ای بوده اید که در آن طرف مقابل تان فردی بی مسئولیت و بی هدف یا از نظر شغلی کاملآً ناموفق بوده است . در واکنش به ان انتخاب  ، ممکن است حالا کسی را انتخاب کنید که  روزی دوازده  ساعت کار میکند. این فرد ممکن است یک مدیر موفق و متمول باشد و تا مدتها احساس شما را درباره  بی مسئولیتی شریک  سابق تان تسکین دهد . ممکن است حتی به دوستان تان بگویید «پارتنرجدیدم فوق العاده است و هر چیزی که ” قبلی” نداشت او دارد ! » اما   بعد از مدتی متوجه می شوید که او یک آدم  معتاد به کار است و به جز پیشرفت در شغل و موقعیتش به چیز دیگری فکر نمی کند.   این گرایش به تغییر ناگهانی ازیک موضع افراطی به موضع افراطی مخالف، یک نوع خطای شناختی است که اغلب افراد، ناخودآگاه  برای حفظ تعادل روانی شان مرتکب می شوند.
الگوی غلط شماره پنج : رابطه ای که در آن شریک  شما در دسترس نیست.
اولین توقع و انتظاری که از شریک زندگی باید داشته باشید ، این است که او در دسترس تان باشد. در دسترس بودن به این معنا است که منعی برای بودن با شما نداشته باشد، با هیچ کس دیگر در رابطه ای درگیر نباشد، نامزد یا همسر یا شریک دیگری نداشته باشد، با فرد دیگری همبستر نشود و مانند اینها. اگر طرف مقابل شما یکی از شرایط زیر را دارد ، بهتر است رابطه تان را با او متوقف کنید. زیرا بی سرانجام خواهد بود:
–        با کسی است اما قول می دهد که  به زودی او را ترک خواهد کرد.
–        با کسی است اما می گوید که او را واقعاً دوست ندارد .
–        با کسی است اما ادعا میکند با هم رابطه جنسی ندارند.
–        با کسی است اما می گوید فقط به دلیل وجود بچه هایش با او است .
–        با کسی است و قصد جدا شدن هم ندارد، اما از شما می خواهد با او بمانید.
–        رابطه اش را به هم زده است اما هر لحظه امکان دارد  آن را از سربگیرد.
مهم نیست چه شرایطی دارید یا عذر و بهانه هایتان چیست. شما با ورود به چنین رابطه هایی خودتان کاری می کنید که دلتان شکسته شود. هنگامی که با فردی درگیر رابطه می شوید که با شخص دیگری  هم رابطه دارد، در واقع  پس مانده های آن فرد را قبول کرده اید . یعنی قبول کرده اید که استحقاق و لیاقت ِ داشتن ِ  یک فرد را به صورت تمام و کمال ندارید. درچنین شرایطی باید به فرد مقابل بگویید که برای خودتان اصول و قواعدی دارید و اگر او به شما علاقمند است  باید شما را انتخاب کند و برای انتخاب خود هزینه بپردازد.  رابطه را کاملاً قطع کنید و به او بگویید که هر زمان از ارتباط قبلی اش خارج شد،  میتواند به سراغ شما بیاید  تا درمورد ادامه رابطه با هم  تصمیم بگیرید.
درمقاله ی آتی ، ادامه ی این بحث را می توانید دنبال کنید.

منبع (با تصرف و تلخیص):
De Angelis, Barbara (1997). Are you the one for me?   The University of  California press.

 صدرا اعتمادی – روانشناس
لینک قسمت دوم مقاله:
https://6rang.org/10812/

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *