برای دختری که آرزو داشت پسر بود

 نوجوان است…

 شجاع و آسیب‌پذیر در قاب مستندی که از آن ۲۰ سال می‌گذرد،

 کسی  که در خفقانِ تابوها، صدایِ خاموشِ قلبش را فریاد می‌زند؛

 صدایش را  برای نارضایتی از نقش‌ها، محدودیت‌ها و تابوهایی که جنسیتش در جامعه به او تحمیل کرده بلند کرده و از  عشقی که در دلش می‌جوشید با افتخار حرف میزند.

 آن نگاهِ شجاعانه در برابر دوربین و همکلاسی‌هایش، هنوز هم می‌تواند لرزه بر اندام ما بیاندازد.

کجاست حالا آن دختر؟ 

آیا به‌خاطر عشق نافرجامش دوست داشت جراحی تطبیق جنسیت انجام دهد؟

یا مثل بسیاری از ما همجنسگرا بود ولی عرف جامعه، خانواده و پزشکان او را به سمت عمل اصلاحی سوق دادند؟ 

اصلا عشقِ نوجوانیش به سرانجام رسید یا سرنوشت، او را به سمتِ عشقی دیگر سوق داد؟

آیا هنوز در ایران مانده است، یا مانند بسیاری از خانواده ال‌جی‌بی‌تی+، مهاجرت کرده تا شاید نفسی بکشد؟ 

آیا به دلیل هویت یا گرایش جنسی‌اش دستگیر و زندانی شده است؟

هر سوال، خنجری است که به قلبم فرو می‌رود.

 هر سوال، نمادی از رنج و درد خانواده ال‌جی‌بی‌تی+ ایرانی است که جامعه‌ به جای حمایت، با بی‌مهری، ستم و تبعیض جواب‌شان را می‌دهد. 

سیاست‌های جمهوری اسلامی، نه تنها کمکی به اقلیت‌های جنسی و جنسیتی نکرده، بلکه با به رسمیت شناختنِ جراحی تطبیق جنسیت و ردِ دیگر هویت‌ها و گرایش‌ها، بسیاری را به اشتباه به سمتِ این جراحی‌های اصلاحی سوق داده و آنها را تحت فشار قرار داده است.

این سکوتِ بی‌پایان، فریادِ بی‌صدایی است که در گوش جان می‌پیچد و این ما هستیم که تا می‌توانیم باید به جای آنها صدا شویم.

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *