برای «برابری جنسیتی» و «عدالت اجتماعی» «برایها»ی جامعهی رنگین کمان ایرانی
پس از همهگیر شدن ترانهی الهامبخش «شروین حاجی پور» با عنوان «برای» که میتوان آن را موفقترین اثر موسیقیایی مرتبط با اعتراضات اخیر دانست٬ شبکهی شش رنگ از خانوادهی الجیبیتی کیوپلاس ایرانی که همواره حقوقشان در حکومت جمهوری اسلامی تضعیف شده است و همچنین از حامیانشان پرسید: شما به چه معترض هستید و «برای چه؟» مبارزه میکنید؟
این اثر امیدبخش و هماهنگ کننده که نماد مطالبات اقشار مختلف مردم شد و روحیهي جمعی را در میان تظاهرکنندگان تقویت نمود، بسیاری از معترضین را به فکر انداخت و سبب شد تا بار دیگر به این بهانه ارزشهایشان را بازبینی کرده، حقوقی که تمام این سالها از آنها دریغ شده را به یاد بیاورند و بیش از پیش روشن کنند که میخواهند چه چیزهایی تغییر کند و چرا میبایست تغییر کند.
«برایها» در این ترانه که بازخوانی توئیتهای مردمی بوده است، فضایی فراگیر و متکثر را ایجاد کرد و از تمام ایرانیها دعوت شد تا دردهای مشترکشان را فریاد بزنند و در این همدردی به یکدیگر بپیوندند. پس جای هیچ گروه و اقلیت دردمندی نمیبایست در این همراهی خالی میماند:
«برای وقتهایی که نتوانستم به گرایش جنسی یا هویت جنسیتی متفاوتی که دارم افتخار کنم یا با افتخار آن را بیان کنم.»
«برای حضور عادی الجیبیتیکیو پلاس در ایران.»
«برای بدون ترس قدم زدن در خیابان .»
«برای جامعه ی مظلوم الجیبیتیکیو پلاس»
«برای اینکه ترنسجندر بودن ننگ نباشد.»
«برای تمام جشن های افتخاری که در ایران نگرفتیم.»
پاسخهایی که به این پرسش داده شدند بازتابی از مشکلات و مصائب خانوادهی رنگین کمانی ایرانی بودند. بسیاری به آسیبهای روانی تجربه شده اشاره کردند. این آسیبها هم از ستیز فرهنگی و هم ستیز دولتی علیه جامعه الجیبیتیکیو ناشی میشوند:
«برای تمام لحظههایی که فکر خودکشی از سرم بیرون نمیرفت.»
«برای اشکهایی که ریختم.»
«برای بدون ترس عاشق شدن.»
«برای دوست نداشتهشدن توسط اکثریت جامعه.»
برخی از آنهایی که آشکارسازی کردهاند و گرایش جنسی یا هویت و بیان جنسیتی متفاوتشان پنهان نمانده است از تحقیر شدن، مسخره شدن، مورد توهین واقع شدن، گناهکار شناخته شدن، مورد تجاوز یا تعرض قرار گرفتند و ترسهایی که همواره با خودشان به همراه دارند، چه در سطح خانواده و چه در سطح جامعه، از قبیل محلهای کار، مدرسه و دانشگاه سخن میگویند:
«برای وقتی که آشکارسازی کردم و دوستانم را از دست دادم.»
«برای وقتی که از مدرسه به خاطر گرایش جنسیام اخراج شدم.»
«برای در معرض ادبیات نفرت پراکنانه قرار نگرفتن و با القاب زشت خطاب نشدن.»
«برای حضور در محیط کار و دانشگاه.»
«برای تغییر فرهنگ ال جی بی تی کیو ستیز و هموفوب.»
«برای حمایت خانواده.»
«برای آگاهی پدر مادرها و برای اینکه فرزند خود را به خاطر رنگین کمانی بودن تنبیه نکنند و نسبت به آنها تبعیض قائل نشوند.»
از طرف دیگر آنهایی که تعلق خودشان به این خانواده را پنهان نگاه داشتهاند٬به آسیبهایی که از این «خود نبودن» شان و پنهان کاری و دروغ گویی اجباری دیدهاند سخن میگویند؛ احساس تنهایی٬طردشدگی٬ترس٬اضطراب٬خشم٬افسردگی و افکار خودکشی بارها تکرار میشوند:
«برای من که هرگز جرئت آشکارسازی را ندارم.»
«برای وقت هایی که مجبور بودم با شریک زندگیام در محیط کارمان مثل یک غریبه رفتار کنم.»
«برای دروغ گویی و ظاهرسازی اجباری.»
«برای دختری که مردانه پوشید تا کار کند.»
«برای ترسیدن از گفتن حقیقت و ترسیدن از خود بودن در میان دیگران.»
«برای آن سالهایی که خودم هم نمیدانستم همجنسگرا هستم.»
«برای وقتی که گرایشم را فهمیدم و تنها مرجعم سایت هایی بودند که همجنسگراها را نجس میدانستند و من را از خودم متنفر کردند.»
«برای وقتهایی که مجبور بودم ریش بگذارم تا پدرم نفهمد فردی ترنسجندر هستم.»
«برای تنهایی.»
به نظر میرسد علاوه بر احساس نادیده گرفته شدن و بیتوجهی و عدم حمایتهای اقتصادی و معنوی خانوادهها و جامعه، آسیبهایی که بسیاری از روانشناسان و روانپزشکان و کادر به اصطلاح پزشکی و درمان به آنها زدهاند قابل توجه بوده است:
«برای اینکه دیگر نشنوم بزرگتر که بشوی دگرجنسگرا خواهی شد یا گرایش جنسی تو اگر محیط و شرایطت تغییر کند٬قطعاً تغییر خواهد کرد.»
«برای اینکه ترنسجندرها مجبور به عمل تطبیق جنسیت نباشند و با هورمون تراپی اجباری به روانشان آسیب زده نشود.»
«برای دوست ترنس جندرم که نتوانست به دانشگاه برود. چراکه میبایست کار میکرد تا بتواند عمل تطبیق جنسیتش را انجام بدهد.»
برخی از ستیز فرهنگی، داغهای ننگ و برخورد بد خانوادههایشان شکایت دارند و برخی به تغییر قوانین جرم انگارانه نسبت به گرایشهای جنسی غیر دگرجنسگرایانه و صدور حکم اعدام برای همجنسگرایی و همچنین بیماریانگاری افراد ترنسجندر امید دارند:
«برای ساره و الهام.»
دیگران میخواهند در کشور ما نیز مانند بسیاری از کشورهای دیگر ازدواج همجنسگرایان و به سرپرستی گرفتن فرزندان توسط والدین همجنسگرا، قانونی بشود:
«برای آنهایی که نتوانستند به کسی که دوستش دارند بگویند.»
«برای رابطههایی که چون در ایران آیندهای نداریم تمام شدند.»
«برای عشقهایی که مجازی ماندند و به وصال نرسیدند.»
«برای کسانی که مجبور به ازدواج شدند و نقش بازی کردند.»
«برای لبخندهای تلخی که زدم وقتی که میگفتند: انشاالله عروس بشوی!»
«برای شبی که خواب دیدم کسی را بوسیدم و دستگیر شدم و اعدامم کردند.»
«برای آنکه بتوانم شریکم را ببوسم و اگر دستش را در دستانم میگیرم با نگاه چپ دیگران مواجه نشوم.»
برخی به روند گرفتن کارت معافیت سربازیشان اشاره کردند و به احساس حقارتی که به آنها تحمیل شده است:
«برای کارت معافیتی که تو را روانی خطاب میکند.»
در مجموع ستیز فرهنگی و دولتی نسبت به جامعهی رنگین کمانی ایرانی، تجربههای ناگواری از قبیل ترک تحصیل اجباری، ازدواج اجباری یا مهاجرت اجباری را برای این شهروندان رقم زده است.
آنچه از کلیت این «برایها» فهم میشود این است که همهی آنها میخواهند ابتدا در جامعه به عنوان یک شهروند پذیرفته شده و به رسمیت شناخته شوند. سپس از حمایتهای معنوی٬مالی و قانونی برخوردار باشند:
«برای آگاهی انسان و بشر دوستی.»
«برای داشتن یک زندگی عادی.»
«برای آزادی انتخاب.»
«برای برابری جنسیتی.»
«برای مبارزه با تبعیض.»
«برای امنیت.»
«برای اینکه در کشور خودمان کسی بشویم و آن را بسازیم.»
«برای ایران بدون جمهوری اسلامی.»
به امید دیدن روزی که این آرزوها در کشورمان محقق بشوند و همگی بتوانیم با وجود تفاوتها در کنار یکدیگر زندگی کرده و ایران آزاد و آباد و رنگارنگ را از نو بسازیم.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.