آسیب های حاصل از انکار روابط همجنسخواهانه قهرمانان انقلاب ایران – یادداشتی از مهرنوش احمدی مشاور روانشناس
در طول مبارزات مردمی در ماههای اخیر علیه جمهوری اسلامی جامعه ال جی بی تیکیو+ چه آشکار (با پرچم رنگین کمان) چه بدون پرچم یکی از فعالترین گروهها بوده اند.
این در حالیست که فضای مجازی و حقیقی مملو از خشونتهای کلامی و روانی زن ستیزانه و همجنسگراستیزانه است. در فضای توییتر برای توهین به عوامل جمهوری اسلامی و بسیج از گرایش همجنسخواهانه استفاده میشود. در خیابانها و شعارها و توییتر به راحتی از تجاوز صحبت میشود. جملاتی اینچنین در توییتر هزاران بار پسندیده و صدها بار بازنشر می شوند، “خامنه ای مادرجنده شورت آهنی بپوش چون گاییده میشی امشب.”
نوع نگه داشتن دست یک بسیجی که برای دانشجویان کرکری می خواند به دلیل اینکه از نظر جامعه مردانه نیست دست مایه تحقیر میشود.
حتی قشر دانشگاهی هم از شعارهای حاوی فرهنگ تجاوز استقبال میکند. این نشان میدهد که خشونت جنسی، فرهنگ تجاوز و اعمال قدرت از طریق عبور از حریم بدن افراد و همجنسگراستیزی در سالهای حکمرانی جمهوری اسلامی بیش از پیش نرمالیزه شده و گسترش پیدا کرده است.
اما تاثیر این فضای مسموم بر جامعه ی الجیبیتیکیو+ چیست؟
برای پاسخ به این سوال باید ابتدا به تجربه زیسته اقلیتهای جنسی و جنسیتی نگاهی بیندازیم.
در فرهنگ همجنسگراستیزانهای مانند فرهنگ جامعه ایران رشد کودکان الجیبیتی با کودکان دیگر متفاوت است. آنها از کودکی متوجه میشوند با دیگر همسنهای خود متفاوتند ولی چون نمایندهای از خود در بیرون (در رادیو تلویزیون، خانواده و جامعه) نمیبینند نمیتوانند اسمی برای ویژگی متفاوت خود پیدا کنند.
این وضعیت نداشتن مرجع در بیرون باعث میشود تاییدی برای این نداشته باشند که در این دنیا «وجود دارند». این مسئله باعث میشود کودک در سالهای اولیه ی زندگیاش با یک حس تنهایی عمیق رشد کند. در سالهای نوجوانی وقتی فرد به تمایلات خود پی میبرد یا میبیند بیان جنسیتی واقعیاش با همکلاسیها و دخترخاله و پسرعمه متفاوت است احساس شرم میکند.
دلیل این حس شرم این است که خانواده و جامعه به او این پیام را میدهند که تمایلات و قسمتی از وجود او تابو، شرم آور، گناه، ناخوشایند، مریضی روانی و آنرمال است.
خانواده با جملاتی اینچنین سعی میکند گرایش کودک را انکار کند:
“تو جوگیر شدی” “فلان دوستت تو را از راه به در کرده.”
“موبایل و اینستاگرام مغز تو را شست و شو داده اند”
” تو هنوز بچه ای و عشق و رابطه رو نمیفهمی بذار بزرگ تر بشی بعدا حرفش رو بزن.”
“می بریمت پیش دکتر خوب میشی”
ناگفته نماند که این حرف ها فقط به کودکانی که گرایش آنها به همجنس است گفته میشود. کودکان از زمان نوزادی دگرجنسگرا و سیس جندر تلقی میشوند. خانواده در حدی از این مسئله مطمئن هستند که میگویند عقد دخترعمو و پسرعمو در آسمانها بسته شده (حتی از زمان نوزادیشان) یا برای عروس و داماد شدن نوزاد رویاپردازی میکنند.
از طرفی دگرجنسگرایی دائما در قالب مراسمهای پرشکوه ازدواج، عکسهای پروفایل دو نفره، داستانهای عاشقانه در صدا و سیما، سینما و غیره تبلیغ میشود.
این در حالیست که گرایشهای غیر از آن کاملا مسکوت گذاشته میشود و هرگونه صحبت کردن در مورد روابط همجنسخواهانه تابو تلقی میشود و میتواند هزینههای شدیدی برای افراد داشته باشد، از طرد اجتماعی گرفته تا از دست دادن حق اشتغال، آموزش، و حتی جانشان.
کودک از ابتدا این پیامها را از نزدیکترین کسانش دریافت میکند و این باعث میشود که تقریبا تمام کودکان الجی بیتی با تروما رشد کنند.
تجربه تروما اعتماد به نفس آنها را شدیدا پایین میآورد و یک نوع حس ناامنی دائما آنها را دنبال میکند.
آنها حس اعتماد خود را به دیگران از دست میدهند. بعضی به دلیل حس همجنسگراستیزی درونی شده و شرم حاصل از آن سعی میکنند خود را انکار کنند و به بچه نمونه خانواده تبدیل شوند.
به این پدیده overcompensation (جبران بیش از حد) گفته میشود.
مثلا تبدیل به بچه درس خوانی می شوند که تنها در خدمت آرزوها و نیازهای خانواده قرار میگیرد و هیچ حقی برای نیازهای خودش قائل نمیشود.
بعدا هم با جنس مخالف ازدواج میکنند فقط به خاطر اینکه خانواده و جامعه را راضی نگه دارند.
بعضی عنوان میکنند که حتی تصور هم نمیتوانند بکنند که مغایر با خواستههای خانواده عمل کنند.
بعضی دچار اضطراب و افسردگی میشوند و منزوی میشوند. بعضی برای بیرون ریختن و نشان دادن میزان تخریبی که جامعه و خانواده به آنها روا داشتهاند دست به خودجرحی میزنند یا خودکشی می کنند.
خانه و خانواده برای بسیاری از کودکان الجیبیتی جهنمی است که آنها برای رهایی از آن روزشماری میکنند.
بچه های خوش شانستر امید دارند که بعد از کشمکشهای زیاد، خانواده از آزارهایش کم میکند و اجازه میدهد مثل خواهر و برادرهای دیگر زندگی خود را داشته باشند. البته حتی در این حالت خانواده فراموش نمیکند که به کودک بگویند هر کاری میکنی به خودت مربوط است. آبروی ما را نبر.
فامیل و در و همسایه نفهمند.
در طی پروسه آشکارسازی و زمانی که فرد با افراد الجیبیتی دیگر آشنا میشود تازه متوجه می شود «وجود دارد» و یاد می گیرد دست از انکار خود بردارد. به خود اجازه میدهد وارد روابطی که مطابق طبیعتش است شود و به مرور التیام پیدا میکند. این پروسه برای هر فردی متفاوت است. ولی متاسفانه آثار تراما در روان فرد، در طرح واره های ذهنی او، عملکردش و تصمیمات زندیگیاش میتواند کماکان تاثیر گذار باشد.
حالا برگردیم به فضای مجازی و خانواده ها.
نیکا شاکرمی یک دختر شانزده ساله که با شجاعت برای آزادی به خیابانهای تهران آمده بود و حتی رهبریت اعتراضات را به عهده گرفته بود، توسط نیروهای سرکوبگر رژیم کشته میشود. جامعه از این مسئله به شدت متاثر میشود و در اعتراض کشته شدن او تجمعات پرشکوه دیگری شکل میگیرد. چهره او تبدیل به یکی از چهره های انقلاب میشود.
هفته ی پیش روزنامه ی دی تسایت آلمان با نله (دوست دختر آلمانی نیکا) صحبت میکند که ترجمه فارسی کامل این مصاحبه در اینترنت موجود است.
قبل از آن پچ پچهایی در مورد رابطه همجنسخواهانه ی نیکا وجود داشت چون دوستان و اطرافیانش از آن باخبر بودند و دوست دخترش در اینستاگرام خود پستهایی با اشاره به رابطهشان گذاشته بود.
مصاحبه ی او با نشریه تسایت مهر تاییدی بود بر اینکه نیکا در یک رابطه ی همجنسخواهانه با نله بوده است.
همه این خبرها مسکوت ماند و جامعه در ابتدا واکنشی به آن نشان نداد. شاید فکر میکرد با مسکوت گذاشتن آن این واقعیت خاموش میشود. دقیقا همان عکسالعملی که خانوادهها ابتدا بعد از آشکارسازی کودکانشان نشان میدهند.
هفته ی بعد از آن شادی امین که خود یک لزبین و کنشگر حقوق جامعه الجیبیتیست در مراسمی که به مناسبت ارج نهادن به مشاهدهپذیری لزبینها برگزار شده جایزه خود را به نیکا تقدیم میکند. یک حرکت کاملا عادی که بسیاری از افراد انجام میدهند برای اینکه از پلتفرمی که در اختیار دارند برای ارزشهایی که برایش میجنگند استفاده کنند.
کامنتهایی که زیر خبر آن در بیبیسی فارسی و ایران اینترنشنال از سوی هموطنان گذاشته میشود مانند همیشه بسیار همجنسگراستیزانه، لزبین ستیزانه و حاوی تجاوز و تهدید به مرگ است.
فارغ از توهینها و فحاشیها محتوی بیشتر کامنتها به طور خلاصه از این قرار است:
“نیکا اول انسان بود، گرایشش به کسی مربوط نیست”، “نام نیکار را خراب نکنید. این پروژه جمهوری اسلامیست.” خانواده ی نیکا بهتر میداند که فرزندشان چه بوده” “با آبروی خانواده داغدار بازی نکنید”
از طرفی خاله نیکا در صفحه ی اینستاگرامی خود شادی امین را تهدید به شکایت قانونی میکند و میگوید “نیکا زنده نیست. اما خانوادهاش زنده هستند.”
او افشاگری در مورد زندگی خصوصی نیکا را غیرقانونی و اخلاقی عنوان میکند و در ادامه مینویسد او یک «نوجوان بود …
یک نوجوان هنوز در ابتدای تجربه های زیستی و کشف هویت جنسیش است.»
بعد مینویسد:« روی دوستی دو نوجوان یکی در ایران و دیگری آلمان نمیتوان با قاطعیت نظر داد ولی جایی دیگر با قاطعیت عنوان می کند نیکا دگرجنسگرا بوده. »
جامعه الجیبیتی با تک تک این جملات و تناقضگوییهایی که سعی در انکار هویت و گرایش و حس خود دارد آشناست.
خانواده ای که عنوان میکند خیر بچه اش را میخواهد ولی قسمتی از او را نمیپذیرد، انکار میکند و عشق و رابطهاش را به حساب خامیاش میگذارد.
هر کدام از این جملات باعث آسیب دوباره این جامعه میشود. حتی اگر در وهله اول آن را نبیند.
جامعه الجیبیتی پیام های سوشال مدیا و این انکارهای شدیداللحن،
این خشمی که به سمت جامعه سرازیر می شود را میبیند.
با اینکه این پیامها مستقیما رو به فرد فرد جامعه رنگینکمانی نیست ولی به دلیل نزدیک بودن تجربه زیسته نیکا با آنها، با او همذات پنداری میکند و میبیند که جامعه بزرگتر نمیتواند قهرمانش را که برای آنها ارجمند بوده و تبدیل به سمبل شجاعت و مبارزه شده، در کنار هویت همجنسگرایانهاش قرار دهند،
میبیند که در ذهن آنها این دو ویژگی باهم ناهماهنگ هستند.
یک ویژگی برایشان مایه مباهات است و ویژگی دیگر برایشان مایه ننگ و این دو نمیتوانند در یک نفر جمع شوند،
میبینند که جامعه در تکاپو برای حل این معضل در نهایت دست به انکار رابطه همجنسخواهانه قهرمانش میزند.
در این میان جامعه الجیبیتی در اصطلاح روانشناسی آن دوباره تروماتایز میشود. گویی همان اتفاقاتی که در کودکی برایشان افتاده یا همان اتفاقاتی که همین حالا در خانه در جریان است در عرصه اجتماعی در حال وقوع است و این اتفاقات از طرف کسانی در حال وقوع است که ادعای آزادی خواهی دارند و فکر میکنند دارند انقلاب میکنند؛ فکر میکنند با سیستم سرکوبگر متحجر آخوندی که اهل فکر و سنجش و خرد و علم نیست اساسا مغایرت دارند؛ فکر میکنند با انقلابشان در آینده درهای مدرنیته و عقلانیت و مدنیت خود به خود به روی ایرانیان باز میشود.
این جریانات برای جامعه ی الجیبیتی به شدت ناامید کننده است.
بسیاری از مراجعین من این ناامیدی را ابراز میکنند.
بعضی علایم اضطرابیشان و افسردگیشان در این هفتهها تشدید شده است.
بعضی عنوان میکنند که مجبور شدهاند که میزان داروهای ضد افسردگی و ضد اضطرابشان را بالا ببرند. آنها از خود میپرسند بعد از اینکه “اینها” هم بروند آیا سیستم بعدی از حقوق ما حمایت خواهد کرد؟
نکند وضع از این هم که هست بدتر شود؟
بعضی با این احساسات متناقض کلنجار می روند ولی باز هم به خیابان می آیند.
بعضی تصمیم میگیرند به خانه برگردند.
وقتی نوجوانی دوباره تراماتایز میشود حس شرم نیز دوباره به سراغش میآید.
حتی دوباره وارد چرخه انکار خود می شود و از خود می پرسد، “شاید من همجنسگرا نباشم شاید بتوانم با جنس مخالف ارتباط بگیرم تا از این خشونتها رها شوم.”
بعضی از اعضای جامعه الجیبیتی نیز طبق روال قبل که یاد گرفته بودند برای محافظت از خود سرپرستان خود را راضی نگه دارند، این بار سعی میکنند جامعه را راضی نگه دارند.
با آشکار شدن دیگران مخالفت میکنند و می گویند الان وقتش نیست.
حتی توصیه میکنند که مراقب آبروی خانواده نیکا باشیم و حرفی نزنیم، بدون توجه به آسیبهای وارد شده به جامعه الجیبیتی میگویند به فکر خانواده داغدار باشیم. بعضی میگویند دوست دختر نیکا حق نداشت راجع به رابطه مشترکشان صحبت کند یا شادی امین حق نداشت جایزهاش را به نیکا تقدیم کند.
آنها به شکل وسواس گونهای اخلاقی بودن این موضوع را میسنجند چون اگر جامعه الجیبیتی معصوم نباشد استحقاق هرگونه توهین و تهدید و انکار را از جامعه غیر کوییر دارد.
این از نشانههای رفتاری تروما و عمق شرمیست که در کودکی به خاطر گرایش و هویتمان با آن بزرگ شده ایم.
میبینیم که سلامت روان لزوما یک امر شخصی نیست.
گرایش همجنسگرایانه هم در سیستمی که دائما سعی در سرکوب و حذف آن دارد یک امر خصوصی نیست بلکه متاسفانه در کانون مبارزات سیاسی قرار دارد.
مشاهدهپذیری جامعه الجیبیتی یک روش کارآمد و لازم برای عبور جامعه متعصب و بیمار ایران به جامعهایست که میتواند با تنوع گرایشها کنار بیاید و بدن انسانها را تبدیل به عرصه تاخت و تاز و اعمال کنترل نکند.
هر جا صدا و تصویر گروهی خفه شده، پشت سر آن حذف فیزیکی شروع شده است. ما راهی نداریم جز اینکه به حذف صدا و تصویر جامعه الجیبیتی که در متن جامعه زیست و مبارزه میکنند پایان دهیم. این جامعه تاریخ دارد.
بله فریدون فرخزاد روابط همجنسخواهانه داشت،
مهرشاد دوست پسر داشت،
نیکا و نلی در رابطه ی عاشقانه لانگ دیستنس (دور از هم) بودند.
آنها قهرمانانی بودند که با شجاعت برای آزادی همه مبارزه کردند و جانشان را فدا کردند.
با آشکار شدن گرایش آنها کودکان الجیبیتی شانس این را خواهند داشت که الگوهای خود را داشته باشند و حس کنند که در این دنیا «وجود دارند».
زمان حرف زدن در مورد آزادی و حقوق بشر همین حالاست نه فردا.
کسانی که وعده ایران آزاد را میدهند باید تبیین کنند که برای آزادی اقلیتها و کرامت انسانیشان و حفظ حقوق انسانیشان دقیقا چه برنامه ای دارند؟
وضعیت کنونی نیروهای انقلابی برای جامعه الجیبیتی نگران کننده و ناامید کننده است و نیاز به یک بازبینی و نقد جدی در جنبش احساس میشود.
یادداشتی از مهرنوش احمدی مشاور روانشناس – دانلود فایل به صورت پیدیاف:
آسیب های حاصل از انکار روابط همجنسخواهانه قهرمانان انقلاب ایران
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.