شخصیتهای کوئیر در تاریخ هارمودیوس و آریستوگلیتون قهرمانان دموکراسی
داستان هارمودیوس و آریستوگیتون Harmodius and Aristogeiton که توسط تاریخ نگارانی مانند هرودوت٬ پلوتارک و توسیدید مستند شده٬ داستان دو مرد همجنسخواه یونانی است که عملشان به پیدایش حکومت دموکراسی در جهان منجر میشود. آتن در آن زمان (۵۱۴ قبل از میلاد) تحت کنترل دو برادر مستبد به نامهای هیپارخوس و هیپیاس بود.
هیپارخوس سعی میکرد هارمودیوس را اغوا کند و درخواستش رد میشد زیرا که این جوان از پیش با آریستوگیتون شهروند میانسال آتنی در رابطه بود. زورگویی و استبداد این دو برادر به حدی آزار دهنده شده بود که هارمودیوس تصمیم می گیرد آنها را از میان بردارد و شریکش نیز همراهی خود را برای این اقدام اعلام میکند. البته این دو تنها موفق میشوند هیپارخوس را به قتل برسانند و خود هارمودیوس درجا کشته میشود و آریستوگیتون نیز دستگیر شده و زیر شکنجه میمیرد. مرگ برادر باعث میشود هیپیاس ستمگری و خودکامگی شدیدتری اعمال کند که نتیجتاً نارضایتیهای عمومی را بیشتر میکند و طی چندین سال زمینه برای اصلاحات کلیستینس Cleisthenes که به پدر دموکراسی معروف است، آماده میشود و در نهایت حکومت دموکراسی در حدود سال ۵۰۸ قبل از میلاد متولد میشود.
اگرچه برخی از مورخان ادعا میکنند این قتل انتقام جویانه بوده و با انگیزهی شخصی انجام شده و همچنین چندین سال پیش از پایان دادن رسمی به نظام قبلی بوده اما واقعیت آن است که هارمودیوس و آریستوگلیتون برای مردم آتن به عنوان شهدای راه آزادی و بنیانگذاران یا حداقل قدیسان حامی دموکراسی شناخته میشدند.
پس از استقرار حکومت دموکراسی٬ کلیستینس مجسمهسازی را مأمور میسازد تا از بودجهی عمومی مجسمهای برنزی از این دو بسازد و این نخستین مجسمهی انسانی بود که در آگورای آتن (محل تجمع) نصب شد.
تا پیش از این مجسمهها همگی نمایندهی خدایان و نیمه خدایان بودند. هارمودیوس و آریستوگلیتون نخستین یونانیهایی بودند که توسط هموطنان خود شایستهی ساخت مجسمه دانسته شدند.
هنگامی که خشایارشاه اول در سال ۴۹۰ قبل از میلاد به یونان حمله میکند مجسمه را به شوش میبرد اما آتنیها با ساختن جفت دوم پاسخ میدهند. زمانی که اسکندر مقدونی امپراطوری ایران را در سال ۳۳۰ فتح میکند مجسمه بار دیگر به آتن بر میگردد.
برخی خاصیت این مجسمه را برای مردم یونان باستان با خاصیت مجسمهی آزادی برای مردم آمریکا مقایسه کردهاند. همچنین با الهام از داستان آنها شعری ثنایی سروده شده بود که نسل به نسل خوانده میشد و شاعری چون ادگار آلن پو آن را در سال ۱۸۲۷ ترجمه کرده است.
ایدهی عشق همجنسگرایانهی به ویژه مردانه٬ عمیقاً در فرهنگ یونانی جا افتاده بود. در آن زمان ارتباط مردان با پسران رایج بود و حتی خدایانی چون زئوس در این زمینه الگو بودند. قهرمانان اسطورهای یونانی نیز تحت تأثیر آنها قرار میگرفتند و از خدایان تقلید میکردند. به عنوان مثال می توانیم از داستان آشیل و پاتروکلوس نام ببریم که توسط هومر به دلیل شجاعتشان به عنوان جنگجو و توسط شاعران و نمایشنامه نویسان بعدی به عنوان عاشقان وفادار مورد تجلیل قرار گرفتند.
در میان یونانیان همجنسخواهی به ویژه در ارتش رایج بوده است. برخی چنین استدلال کردهاند که همجنسگرایی و دوجنسگرایی احتمالاً برای مردان و زنان در یونان باستان امری عادی بوده و رابطهی جنسی دگرجنس گرا در درجهی اول و بیشتر به منظور فرزندآوری ارزشمند تلقی میشده است.
ثمرهای که این نوع از روابط و دوستیهای همجنسخواهانه در میان مردان یونانی به بار میآورد: شجاعت در برابر خطر، بیتفاوتی نسبت به زندگی دنیوی، شور وطن پرستانه، عشق به آزادی و رقابت شیردلانه در نبرد عنوان شده است.
افلاطون نیز عمل هارمودیوس و آریستوگلیتون را به عشق مرتبط می دانست. همانطور که پاوسانیاس در رسالهی «مهمانی» می گوید: «حتی ستمگران شهر نیز این را که اروس وفاداری القا می کند به تجربه آموختند: زیرا عشق پایدار آریستوگیتون و هارمودیوس قدرت آنها را از میان برد.»
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.