بررسی داستان لوط و ارتباط آن با همجنسگرایی

پیش درآمد:

نه تورات یهودیان٬ نه انجیل مسیحیان و نه قرآن مسلمانان در مورد همجنسگرایی حرف زیادی برای گفتن ندارند چرا‌که مانند باقی متون علمای حقوق و اخلاق پیشامدرن٬ دگرجنسگرایی انسان‌ها را پیش فرض قرار داده‌اند. مفهوم «همجنسگرایی» نسبتاً جدید است و به روان‌پزشکی آلمان سال ۱۸۷۰ بر می‌گردد. البته مصادیق و شواهد تاریخی زیادی از لذت در روابط جنسی همجنسان٬ دوجنسگرایان و  همچنین هویت‌های متفاوت جنسیتی وجود دارد اما گذشتگان آنچنان تفاوتی میان هویت و گرایش جنسی قائل نبودند و درک متفاوتی از ماهیت انسان و جهان پیرامون خودشان داشتند.

باید توجه داشته باشیم که متون تاریخی منعکس کننده‌ی «دیدگاه معاصر» انسان‌ها در تاریخ هستند. مثلاً این باور که جنس مرد «فاعل» و جنس زن «مفعول» است و یا هدف فعالیت جنسی حداقل به نحو بالقوه می‌بایست فرزندآوری باشد٬ عقایدی تاریخی هستند که دیگر با علم امروز ما و ارزش‌هایمان سازگاری ندارند.

در عصری که ما زندگی می‌کنیم شاهد آن هستیم که برخی از علمای یهودی و مسیحی قصد کرده‌اند با بازخوانی متون دینی تفاسیر به روزتری را از دین ارائه دهند تا سازگاری بیشتری با بشر امروز داشته باشد. همچنین روحانیونی که خود متعلق به خانواده‌ی رنگین کمانی هستند سخت تلاش کرده‌اند تا در میان هم‌ایمانان خود به رسمیت شناخته شوند. به نظر می‌رسد همتایان مسلمان آنها نیز به تازگی این مبارزه را آغاز کرده‌ باشند.

لازم به ذکر است که کتب مقدس و نویسندگان بعدی٬ فقط به اعمال جنسی خاصی اشاره می‌کنند و موضوع گرایش جنسی افراد را مطرح نمی‌کنند و همیشه مفسران لیبرال‌تری بوده‌اند که به ملاحظات اخلاقی گسترده‌تری از قبیل شفقت و همدلی اشاره کنند و به روابط متعهدانه‌ای که مبتنی بر عشق و رضایت باشد٬ فارغ از جنس و جنسیت٬ ارزش بدهند.

 

لوط که بود؟

می‌شود گفت داستان «لوط» و ویران شدن شهرهای «سدوم و عموره» که در ادیان ابراهیمی به نحو متفاوتی روایت شده و تفاسیر متعددی از آن وجود دارد٬ تنها داستان در کتب دینی می‌باشد که برای هزاران سال دستاویزی برای همجنسگراستیزی شده است. اما حقیقت چیست؟

 

خلاصه‌‌ی این داستان در عهدعتیق و عهدجدید چنین می‌باشد که لوط٬ پسر هاران٬ نوه‌ی تارا و برادرزاده‌ی ابراهیم٬ در شهر «اور» کلدیان که شهری سومری بوده است در دره‌ی فرات نزدیک خلیج فارس به دنیا می‌آید. وی از یازدهمین نسل نوح و از نسل سام بوده است. (رجوع شود به مطلب انهدوانا٬ شخصیت‌های کوئیر در تاریخ٬ فرهنگ کلدیان و سومریان).

لوط به همراه عمویش و همچنین سارا راهی سفر می‌شوند و مدتی را در مصر می‌گذرانند. در‌آنجا ابراهیم ازدواجش با خواهر ناتنی‌اش سارا را پنهان می‌کند و وقتی فرعون سارا را به همسری خویش می‌گیرد و خداوند او را به بلا گرفتار می‌کند. آنها بار دیگر به سمت منطقه‌ای که «اردن» نامیده می‌شود کوچ می‌کنند اما به سبب آنکه دارایی‌ها و دام‌هایشان زیاد شده بود بر سر منطقه‌ی محدود چرا و منابع آبی با گله‌داران دیگر مشاجره کرده و در نهایت تصمیم می‌گیرند از یکدیگر جدا زندگی کنند. (۱۳:۸ـ۱۳ پیدایش) لوط ابتدا در دره‌ی پرآب اردن ساکن می‌شود اما جنگی در آنجا در‌می‌گیرد و لوط اسیر می‌شود. ابراهیم به نجاتش می‌شتابد٬ آزادش می‌کند و اموال مصادره شده‌اش را پس می‌گیرد و سپس لوط در شهر سدوم ساکن می‌شود. او به همراه ثروت اندوخته و خانواده‌اش حدود سی سال در این شهر زندگی می‌کند.

شخصیت لوط در تورات تقریباً  شریر به تصویر کشیده شده است. او را فردی نشان می‌دهد که حریص ثروت و وظیفه‌ نشناس بوده است و در سدوم رباخواری می کرده و به خروج از شهر تردید داشته و نمی‌توانسته ثروت خود را ترک کند. نجات او از سدوم پاداشی به عدم خیانت او به ابراهیم زمانی که نگفته بود ساره همسرم است در نظر گرفته می‌شود.

لوط در انجیل به عنوان مردی که از انتخاب خود برای زندگی در سدوم پشیمان شده معرفی شده‌است. «جایی که روح عادلش روزانه آزار می‌دید.» یا «زن لوط را به خاطر بسپار» (لوقا ۱۷:۲۸ـ۳۳) نکته‌ی مهم این است که خود عیسی نیز گناه سدوم را جنسی تعبیر نمی‌کند. هنگامی که به شاگردانش دستور می‌دهد که در شهرها موعظه کنند هشدار می‌دهد که اگر به نحو مسالمت آمیز (با زبان خوش) این دعوت به پذیرش خدای یکتا را نپذیرند «سخت تر از مردم سدوم و عموره مورد قضاوت قرار خواهند گرفت.» (متی ۱۵ـ۵ : ۱۰).

وقتی در «لاویان» می‌آید که «زشت است مردی با مرد دیگری همانند یک زن دراز بکشد و هر دو باید اعدام شوند.» (۲۰:۱۳) یعنی وقتی مردانی را که با مردان دیگر هم خواب می‌شوند محکوم می‌کند به داستان سدوم و عموره اشاره‌ای نمی‌کند. این جرم مرگبار‌تر از «زنای محصنه» یا «زنا با محارم» نبوده است. «زنا» در گناهان «ده فرمان» آمده اما صحبتی از گرایش جنسی انسان‌ها به همجنسان خود نیست.

 

مردم سدوم و عموره:

از منظر «اخلاق الهیاتی» چنین به نظر می‌رسید که مردم شهرهای این منطقه در آن زمان رفتارهای ضداخلاقی زیادی داشته‌اند. از لحاظ جغرافیایی به دلیل آنکه این آبادی‌ها در راه «شام» بوده‌اند و تجار و کاروان‌هایی زیادی از آن منطقه می‌گذشتند٬ مردم سدوم و عموره به راهزنی مشهور بوده‌اند.

به غیر از دزدی به خصوصیات دیگری نظیر: شهوت‌پرستی٬ خساست٬ بدرفتاری با غریبه‌ها٬ ربا‌خواری٬ بی توجهی به فقرا و نیازمندان٬ غرور و جادوگری نیز اشاره شده‌است اما در اغلب متون یهودی و مسیحی مشخصه‌ی بارز عدم رعایت اخلاق از جانب مردمان سدوم و عموره این بوده است که از پذیرایی کردن غریبه‌ها به هنگام آمدنشان خودداری می‌کرده‌اند یا به زبان ساده تر آنها «مهمان نواز» نبوده‌اند. البته در برخی منابع اسلامی این خصوصیات فرهنگی تا سرحد آدامس جویدن و باز گذاشتن یقه تنزل پیدا کرد. برخی نیز معتقدند مردم آن شهرها در کار قاچاق مواد مخدر نیز بوده‌اند.

لوط همواره در میان این مردمان احساس غریبگی می‌کرده است و وقتی خداوند به ابراهیم در مورد فساد این شهرها هشدار می‌دهد و می‌گوید گناهان آنها بزرگ است و اعلام می‌کند که قصد نابود کردنشان را دارد٬ ابراهیم نگران برادرزاده‌ی خویش و مردمان بی‌گناهی است که در آنجا زندگی می‌کنند. ابراهیم می‌گوید: «لطفاً شهر را نجات بده» و برای لوط دعا می‌کند. (پیدایش ۱۸:۲۰-۲۱) خدا به او می‌گوید که اگر ده مرد بی گناه پیدا کردی چنین نخواهم کرد و در هرصورت لوط نجات خواهد یافت. دقت کنید که در اینجا صحبت از افراد ناعادل و ناصالح است که از خداوند روی گردان بوده‌اند و نه اینکه این مردم گرایش جنسی خاصی داشته‌اند و سعی در ترویج آن هم می‌کرده‌اند.

روز قبل از نابودی شهر:

سپس دو فرشته که مأمور ارزیابی حقیقت و میزان گناه آلودی مردم شهرهای سدوم و عموره می‌شوند (پیدایش ۱۹:۱-۱۳) و مهم است که بدانیم بر مرد بودنشان نیز تأکید نمی‌شود٬ در قالب انسان به شهر می‌آیند.

لوط آنها را نزدیک دروازه‌ی شهر می‌بیند و برخلاف عرف مردمان ساکن در آنجا آن‌دو را به خانه‌ی خود دعوت می‌کند. مردم که آنها نیز صرفاً مرد نبوده‌اند_اینجا از جمع عبری «آناشیم» استفاده می‌شود که شامل هر دو جنس است_ و قبلاً هم نظر مساعدی به لوط نداشتند٬ از دعوت بیگانگان خبردار شده و این اقدام را خطری برای هنجارهای شهر و قوم خویش در‌نظر می‌گیرند و راهی خانه‌ی لوط می‌شوند. آنها با خشونت از او می‌خواهند که مهمان‌های بیگانه را نشانشان بدهند تا آنها را بشناسند.

از آنجایی که رفتار مردم پرخاشگرانه است و دوستانه نیست لوط از این کار امتناع می‌کند و می‌گوید در عوض دختران باکره‌ام را نزد شما می‌فرستم که آنها قبول نمی‌کنند و سعی می‌کنند به زور وارد خانه شوند که در را فرشته‌ها می‌بندند و بعد به لوط می‌گویند که باید تا فردا از شهر خارج شود و به خانواده‌اش نیز اطلاع بدهد که شهر قرار است توسط خداوند ویران گردد و همچنین هشدار می‌دهند که نباید به هنگام فرار به پشت سر خود نگاهی بیاندازند.

 لوط به دامادهایش خبر می‌دهد اما آنها حرف او را جدی نمی گیرند. او خودش نیز تردید دارد اما در نهایت به همراه خانواده‌اش فرار می‌کند. زن لوط به پشت سر خویش نگاه می‌کند و چون در گذشته نیز با نمک ندادن به بیگانه‌ی نیازمندی مرتکب گناه شده بود تبدیل به سنگ نمک می‌شود. خداوند بر سدوم و عموره و دیگر شهرهای اطراف آتش و گوگرد نازل می‌کند.

جالب است بدانید در مورد علت نابودی این شهرها نظریه‌های دیگری هم وجود دارد. مثلاً جوزفوس معتقد است عامل اصلی ویرانی شهرها صاعقه بوده یا محققان به تازگی گفته اند حدود ۳۶۰۰ سال پیش به احتمال زیاد شهاب سنگی با آن منطقه برخورد کرده باشد. دریا مرده یا بحرالمیت که نمک زیادی هم دارد نزدیک آنجاست.

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *