"فاصله ترنسهای ایرانی با گفتمان جنبش جهانی؛ پاسخی به دو نقد بر پرگار "تراجنسی چیست؟"/ شادی امین
برنامه پرگار[1] که در تاریخ یازده آذر ماه سال 1395 (اول دسامبر2017) از شبکه بیبیسی فارسی پخش شد، برای اولین بار به موضوع فراجنسیها، ترنسجندرها، عملهای تغییر جنسیت و به طور کلی موضوع هویت جنسیتی و گرایش جنسی پرداخت.
در این برنامه سیامک ظریف کار (روانکاو)، شیوا دلدار (ترنسجندر) و من (شادی امین، نویسنده جنسیتX) شرکت داشتیم که هر کدام به نوبه خود تلاش کردیم در ظرف 50 دقیقه فرصت کل برنامه، ضمن توضیح برخی مفاهیم و توضیح شرایط سیاسی اجتماعی و موازین حقوقی در این مورد، به برخی پرسشها و ناروشنیها نیز پاسخ دهیم.
پس از پخش برنامه، دو نقد با عناوین “نقد برنامه پرگار بیبیسی، که نام “تراجنسی” را با خود یدک میکشید در واقع به مطالبه حقوق همجنس گرایان از حاکمیت ایران و بازتولید ترنس ستیزی پرداخت”[2] و”نقدی بر برنامه”پرگار” در شبکه بی.بی.سی با موضوع تراجنسی”[3] در پایگاه اطلاعرسانی ترنسجندر و تغییر جنس و بدون ذکر نام نویسنده منتشر شد.
هر دو مطلب در مجموع چنین برنامههایی را مفید ارزیابی کرده و از بخشهای زیادی از گفتههای ما در خدمت روشنگری خانوادهها و بینندگان برنامه استقبال و اظهار خوشنودی کرده و خواهان تداوم برنامههایی با چنین عناوین و موضوعی شدهاند. علاوه بر ایراداتی جزیی به عدم دقت مجری و شرکت کنندگان در بحث، نقدهای یاد شده در مجموع دو محور اصلی دارند:
اول اینکه در برنامه پرگار، مواضع سیاسی ابراز، و محتوای بحثها به تقابل با حاکمیت کشیده شدهاست. دوم اینکه چرا در زیر عنوان تراجنسی، موضوع حقوق همجنسگرایان مطرح شده است. یک جمله مشترک در هر دو نقد آمده که میگوید: “در این برنامهی بیبیسی نیز شاهد فضای مقابلهجویانه با حاکمیت ایران و اعمال جهتگیریهای سیاسی میباشیم و همچون گذشته، میبینیم که با طرح موضوع تراجنسی بیشتر به مطالبه حقوق سایر اقلیت های جنسی از حاکمیت ایران میپردازد.”
به این ترتیب میتوان متصور شد که نویسنده هر دو نقد یک نفر است، با این وجود بهدلیل عدم اطمینان از این موضوع، من در پاسخم به این دو نوشته، به “نویسندگان” اشاره خواهم داشت.
پیش از هرچیز، باید از نویسندگان این دو نقد برای بیان دوستانه نظراتشان تشکر کنم. امیدوارم اینگونه مبادلات نظری ما را به هم نزدیکتر و فضاهای ذهنیمان را برای یکدیگر روشنتر کند.
ترنسها، یکی از گروههای مترقی و فعال درون جنبش جهانی اقلیتهای جنسی و جنسیتی هستند. چرا میگوییم در درون جنبش؟ زیرا اگرچه ترنسها در همه جای دنیا سازمانها و گروههای خاص خود را دارند، اما همواره خود را جزیی از جنبش بزرگتر الجیبیتیآی میدانند و در کنار سایر گروههای اقلیت جنسی و جنسیتی، برای بهرسمیت شناخته شدن تفاوتها و رفع همه تبعیضهای مبتنی بر گرایش جنسی و هویت جنسیتی با هم مبارزه میکنند. پیشرو بودن آنان نیز از طرح مباحثی که تابوی بدن مردانه و زنانه را به زیر سوال میبرد و بحث آزادی انتخاب و اختیار بر بدن را به امری ممکن و عینی بدل میکند ناشی میشود.
متاسفانه رویکرد عمومی جامعه ترنس ایران نسبت به ترنسهای بسیاری دیگر از کشورهایی که امکان گردش آزاد اطلاعات در مورد موضوعات جنسی و جنسیتی در آنها وجود دارد، به هیچوجه به روز نیست. این مساله، نمایانگر تاثیر سانسور و گفتمان دولتی- مذهبی موجود در ایران بر ذهنیت دوستان ایرانیمان است. ذهنیتی که حق را نه تنها امری سیاسی نمیداند، بلکه با نگاهی محافظهکارانه میخواهد از آن “سیاست زدایی” کند. رویکردی که از آن جایی که حیات و بقای خود و حق خود را تنها در اختیارمطلق دولت و نهادهای رسمی میداند، تلاش میکند خود را در کنار قدرت جا دهد و آشکارا مطالبهای را طرح نکند مگر حد و حدودی که آنها برای او تعیین کردهاند. این محافظهکاری تا بدانجا پیش میرود که طرح مطالباتی خارج از مرزهای تنگ موجود را، حتی در برنامه یک رسانه خارج از ایران و از زبان کسانی که در حیطه حاکمیت این دولت نیز نفس نمی کشند مجاز نمیداند. زمانی که ما از جرمانگاری برای همجنسگرایان و یا استانداردهای پایین جراحیهای تغییر جنسیت و یا عدم وجود قوانین حمایتی برای اقلیتهای جنسی و نقش پلیس و نهادهای سرکوب در نقض آزادی افراد در بیان جنسیتیشان سخن میگوییم، توسط این دوستان به “جهتگیری سیاسی” متهم میشویم؛ امری که از نگاه آنان امری منفی و مطرود قلمداد میشود.
این در حالی است که موضوعات یاد شده، نه تنها همواره از سوی تشکلها و نهادهای ترنسها در سطح جهان مطرح میشود، بلکه آنها از تمامی مکانیزمهای ملی و بینالمللی برای اعمال فشار به دولتها برای ایجاد تسهیلات و وضع قوانین حمایتی برای ترنسسکشوالها و ترنسجندرها استفاده میکنند. جامعه ایران همیشه از نتایج این تلاشها در سطح جهان سود برده است. به عنوان مثال، اگر ترنسسکشوالیتی دیگر یک اختلال جنسیتی محسوب نمیشود و درDSM5 از فهرست بیماریها حذف شده، نتیجه تلاش همین جامعه اقلیتهای جنسی (یعنی همجنسگرایان و ترنسها در کنار هم) بوده است. اگر ترنسجندریسم از لیست موارد “اختلال جنسیتی” در ژورنال دستهبندی جهانی بیماریها که توسط سازمان بهداشت جهانی منتشر میشود (ICD-11) بهشمار نیامده، نتیجه تلاشهای آن دسته از فعالینی است که آشکارا در سیاست و در میدان آن دخالتگری کردهاند. منتها متاسفانه در جامعه ایران سیاست آنچنان به امری ترسناک، پرهزینه و ناسالم بدل شده که ما، کسانی که به حاشیه رانده شده و دائم با تضییق حقوق اجتماعی خود مواجه هستیم، وقتی برای احقاق این حقوق صحبتی به میان میآوریم و مسئولین را مخاطب قرار میدهیم، مورد مواخذه قرار میگیریم. این امر فقط به تثبیت و قوام این مناسبات یاری میرساند و گره ای از کار ما نمیگشاید. نمیتوان از نتیجه کار دیگران در سطح بینالمللی استفاده کرد اما در خانه همان تلاش حقجویانه را مذموم شمرد.
نقد دیگری که به تلفیق و پیوستگی حقوق همجنسگرایان و حقوق ترنسجندرها (فراجنسیتیها) برمیگردد نیز از همین زاویه قابل بررسی است. نویسنده یا نویسندگان نقد برنامه پرگار نوشتهاند: “این انصاف نیست که ما به خاطر نشان دادن فشارهایی که بر همجنسگرایان وارد میشود، در واقع اراده شخصی ترنسسکشوالها را زیر سوال ببریم و بگوییم هر کسی که میخواهد عمل جراحی تغییرجنس انجام بدهد، تحت فشار بوده است. و این در واقع رویکرد درستی نیست. و متاسفانه ما به جای اینکه رفع همجسگراستیزی بکنیم، ترنسستیزی درست میکنیم. یعنی ذهن افراد را مشوش میکنیم که هرکسی که میخواهد تغییرجنس بدهد، در واقع همجنسگرا است که به ناچار به زیر تیغ جراحی رفته است.”
در جامعهای که نه تنها هیچگونه آگاهیرسانی حول گرایش جنسی در آن صورت نمیگیرد، بلکه دائما افراد دارای گرایشات جنسی دیگر بهعنوان منحرف و گناهکار به جامعه شناسانده شده و خشونت به آنان و طردشان تبلیغ میشود، در جامعهای که طرح موضوعات جنسی، تابو زده و متاثر از غالب سرکوبگرانه و محدود هترونورماتیو و بر اساس تصاویر جامعه دگرجنسگرا و مرد محور است، نمیتوان از افراد انتظار داشت که درک صحیحی در شناخت هویت جنسیتی خود داشته باشد. بالعکس، متاثر از چنین آموزههایی، همه ما تلاش خواهیم کرد، خود را با این قالبها تطبیق دهیم. نتیجه این می شود که هر دختر و پسری تلاش کند یک “زن کامل” و یا “یک مردکامل” باشد؛ یعنی یک زن و مرد دگرجنسگرا!
در چنین بستری، روند اخذ مجوز و انجام عمل جراحی تغییر جنس، که میتواند و باید با اختیار کامل هر فرد و آزادانه و آگاهانه انجام شود، با تحقیر و طرد کسانی صورت میگیرد که باوجود همه تفاوتهایشان با زن و مردی که جامعه “کامل” یا “نرمال” میخواند، اصلا نمیخواهند تن به این عمل داده و یا تنها با بخشی از تغییر در بدن خود رضایت مییابند. نگاه ما در برنامه پرگار که مختصرا مورد بحث قرار گرفت، نه انتخاب افراد را زیر سوال میبرد و نه همه را قربانی یک قدرت دولتی میداند. بلکه از نهادهای دولتی میخواهد که تصمیم آزادانه ما را به رسمیت بشناسند و احترام و احقاق حقوق انسانیمان را منوط به انجام این جراحی ندانند. تازه آن وقت است که میتوان از حق انتخاب و ازادی تصمیم برای کسانی که میخواهند چنین مسیری را تا آخرین مرحله طی کنند، سخن گفت. به بیان دیگر، چنین آزادی در گرو داشتن آزادی گرایش جنسی متفاوت نیز هست. چنین آزادی تنها زمانی متصور است که ما دائم به قیاس همجنسگرایی به عنوان یک انحراف گناه آلود (آنطور که از تمام بلندگوهای رسمی و دولتی تبلیغ میشود) و ترنسسکشوالیتی (به عنوان یک بیماری قابل علاج) ننشینیم.
پس بپذیریم که یک جامعه همجنسگراگریز و یا بدتر از آن هموفوب، نمیتواند حقوق ترنسها را نیز بهرسمیت بشناسد. چرا که یاد نگرفته است تفاوتها را بپذیرد و برای حیات انسان و انتخاب وی احترام بگذارد. به همین دلیل رابطه این موضوعات به ویژه در جامعه ما، مثل رابطه آب و آبادانیاست. بدون هم، طرح این موضوعات ناقص و فاقد نتیجه دلخواه خواهد بود.
با این وجود، در نوشته این دوست از جامعه ترنس ایران که به نقد برنامه پرگار نشسته است، ما شاهد تلاش برای تفکیک فراجنسیتیها از همجنسگرایان هستیم که بهخودی خود و هنگام بحث تخصصی امری ضروری است. اما زمانی که از بیحقوقی در جامعه ایران و رابطه بین تابو بودن و جرمانگاری همجنسگرایی با قانونی بودن عمل جراحی تغییر جنسیت در ایران حرف می زنیم، نمی توانیم ربط این دو را در پرداخت ذهنیت افراد در مورد هویت جنسیتی خود نادیده بگیریم. ما نمی توانیم ترسها، نگرانیها و آموزههای شخصی را که در محیط ایران دائما شنیده و یا خوانده است که “همجنسگرایی یک گناه و انحراف است” و برای آن “مجارات تا سرحد اعدام” در نظر گرفته شده اما ترنسسکشوالیتی یک “بیماری قابل علاج” است را به کناری نهیم. ما نمیتوانیم و نباید فراموش کنیم که بسیاری از ما در چنین تونل وحشتی تنها یک گزینه داریم و آن هم رفتن تا پایان راه و تبدیل خود به “زن و مردی سالم” و “دارای حق حیات”؛ یعنی پذیرش بیمار بودن و جستجوی راههای معالجه خود. حتی اگر در صد محدودی از افراد همجنسگرا در معرض چنین اجبار اجتماعیای قرار گیرند، معنایش این است که مکانیزمهای موجود دچار نقصان جدی است. چرا که هر کدام از مراجعین به چنین سیستم “درمانی”ای می توانند قربانی این نقصان باشند.
زمانی که در سال 2006 حقوقدانان و فعالان این حوزه گرد آمدند تا “اصول یوگیاکارتا“[4] را خطاب به دولتها تنظیم کنند، نگران درهم آمیختن این گروههای اجتماعی نبودند. بالعکس آگاهانه از همه ظرفیتها استفاده کرده و تمام این حقوق را برای مجموعه جامعه اقلیتهای جنسی و جنسیتی به طرزی موثر خواستار شدند.
یکی از مرتبطترین اصول یوگیاکارتا که بازتاب دهنده دههها تلاش جامعه اقلیت های جنسی در سطح جهانی برای مقابله با پزشکینه کردن یا برخورد پاتالوژیک با هویت جنسیتی و گرایش جنسی است، ماده 18 است که میگوید:
“هيچكس را نمىتوان به دليل گرایش جنسى يا هويت جنسيتیاش، وادار به تحمل هرشكلى از رفتار، تشريفات يا آزمايش پزشكى يا روانى كرد و يا در مؤسسات درمانى محبوس نمود. تمايل جنسى و هويت جنسيتى يك فرد، به خودى خود بيمارى محسوب نمیشود، و با وجود اينكه طبقهبندىهايى بر خلاف آن صورت میگيرد، نبايد آن را معالجه و مداوا كرد، يا از ميان برد.”[5]
همان طور که میبینیم اصول یوگیاکارتا که راهنمای عمل سازمانها و گروههای دفاع از حقوق ترنسها در سراسر جهان است، نه فقط از عدم تحمیل درمانی به ترنسها حرف زده است، بلکه برعکس ناقدان برنامه پرگار، در مورد این حق خط کشی میان هویت جنسیتی و گرایش جنسی قائل نشده است.
این اصول، بدون آن که نگران سیاسی شدن طرح مطالبات باشد، وظایف مشخصی را برای دولتها در اینباره تعریف کرده که شامل حمایت از افراد “در مقابل اقدامات پزشكى زيانبخش كه به تمايل جنسى يا هويت جنسيتى مربوط” است و تضمين اینکه “تمايل جنسى و هويت جنسيتى اشخاص، در هيچ معالجه يا مشاورۀ درمانى يا روانشناختى، چه آشكارا و چه ضمنى، به عنوان يك بيمارى كه بايد بررسى و مداوا شود يا از بين برود، تلقى نشود” می شود.[6]
یادآوری این موضوع لازم است که بخش اعظم افرادی که در نشست یوگیاکارتا برای تنظیم این اصول تلاش کردند، از فعالین جامعه الجیبیتیآی (همجنسگرا، ترنس، اینترسکس و …) بودند که در کشورهای گوناگون تجربیات عمیقی را با خود همراه داشتند. افرادی که نه ناظرین این نقض حقوق بلکه خود از قربانیان مستقیم آن بودهاند. بنا براین اصول مندرج در این منشور علاوه بر متخصصین نظری این حوزه، توسط افرادی مورد بررسی و تدوین قرارگرفته است که گرایشات گوناگون جنسی داشته و یا تعریف متفاوتی در مورد هویت جنسی خود داشتند.
این واقعیت چه چیزی را به ما نشان میدهد؟
اینکه در سطح جهان ما با یک فعالیت وسیع در مبارزه با پزشکینه کردن گرایش جنسی و هویت جنسیتی روبهرو هستیم اما متاسفانه در جامعه ایران، در بین جامعه ترنس و یا سخنگویان غیر رسمی آن، همچنان نگاه کهنهای غالب است که اصرار دارد ترنسسکشوالیتی را به عنوان بیماری مطرح کند. نگاهی که تصور میکند اگر بهعنوان بیمار شناخته شود، میتواند از حقوق و مزایای انسانی خود برخوردار باشد.
در دهه 70 و پس از آنکه همجنسگرایی از لیست بیماریهای روانی خارج شد، حاملین چنین نگاهی بهشدت آزرده و نگران بودند. آن عده تصور میکردند اگر مردم” همجنسگرایی را “بیماری ” ندانند، با همجنسگرایان با خشونت و تنفر بیشتری برخورد خواهند کرد. تداوم این نگاه امروزه با اصرار بر ژنتیک بودن همجنسگرایی میکوشد برای خود مقبولیت یا “مشروعیت” کسب کند. مقبولیتی که تجربه نشان داده است نه از این طریق بلکه تنها با تاکید بر پذیرش تفاوت بین انسانها و حق آنها برای انتخاب گرایش و هویت جنسیتی خود حاصل میشود. حقی که به عنوان حقوق پایهای بشر باید به رسمیت شناخته شود. تلاشهای کسانی که معتقد بودند این حق در هر صورت باید داده شود، ما را امروز در جایی قرار داده است که هر روز کشورهای بیشتری این حقوق را به رسمیت میشناسند و نه کسانی که درصدد حفظ تعریف همجنسگرایی به عنوان امری ذاتی و یا بیماری بودند.
اما همانطور که گفته شد، پاتولوژیزه کردن ترنسسکشوالیتی یعنی نگاه پزشکینه به آن، که ترنسسکشوالیتی را با عمل جراحی تغییر جنسیت پیوند زده و آن را امری درمانی معرفی میکند، بهشدت در میان ترنسهای ایرانی رایج است. بیجهت نیست که حجم زیادی از تبلیغات و فعالیتهای اطلاعرسانی انجام شده در این حیطه، به انتقال تجربه جراحی، کارکرد آلت جنسی و ساختن آن، ابزار ایستاده ادرار کردن و… اختصاص دارد. هر چند در این حیطهها هم کار لازم است اما واقعیت این است که همچنان ترس و ناآگاهی از حقوق خود، عدم اعتماد به نفس و ناتوانی مقابله با نظم هترونورماتیو حاکم و بازتولید زنانگی و مردانگی موجود، مقابله با نقض حقوق در اجبار برای عقیم سازی، تلاش برای به کرسی نشاندن خواستهها برای تدوین و تصویب قوانین حمایتی و …همچنان از سوی جامعه ترنس ایرانی حیطهای نامانوس است.
با چنین رویکردی است که ما عملا نتوانستهایم در سالهای اخیر و با وجود دسترسی به شبکههای اجتماعی و همنوعان خود، حتی نامهای جمعی تنظیم و برای نمایندگان مجلس ارسال کنیم و از آنها بخواهیم که برای حقوق پایمال شده ما اقدامی کنند. ما میتوانیم و باید از همه امکانات و راههای قانونی موجود که در قوانین همین جامعه برای شهروندان در نظر گرفته شده، برای حقوق خود تلاش و آنرا مطالبه کنیم. نمایندگان مجلس و دیگر نهادهای قانونگذار میتوانند یکی از کانالهای رساندن صدای ما به گوش جامعه باشند. نوشتن نامه به رسانه ملی این کشور برای ساخت برنامههایی برای آگاهی رسانی حول پیشرفتهای علمی و نظری در مورد ترنسسکشوالیتی و تفاوت در گرایش و هویت جنسیتی کاری است ممکن و موثر.
بیش از نزدیک به سه ربع قرن از زمانی که سیمون دوبوار فیلسوف و فمینیست معروف فرانسوی گفت:”ما زن بهدنیا نمیآییم بلکه زن میشویم” گذشته است. زمانی این جمله از محرکهای جنبش فمینیستی در سطح جهان بود، امروزه دهها نظریه دیگر چراغ راه ما هستند. دیگر زنانگی/ مردانگی و بودن و شدن در این حوزه معنای متفاوتی یافته است. در بعضی از کشورها، مثل اتریش، دانمارک، هلند، ایرلند، ایسلند، مجارستان و … بدون اینکه ضرورتی بر رفتن زیر تیغ جراحی باشد، آزادی انتخاب “جنسیت” پذیرفته شده است. در بسیاری از کشورها، برای تعویض مدارک هویت و تحصیلی فرد اصولا نیازی به هیچ مداخله پزشکی نیست؛ مثل: اتریش، ایرلند، دانمارک، بلاروس، مالدووی، مالتا، آلمان و هلند، نروژ، انگلستان و پرتقال.[7] در تاریخ 4 فروردین 1396(24 مارچ 2017) دولت سوئد پرداخت غرامت به افراد ترنسی که تحت عقیمسازی اجباری قرار گرفتهاند را تصویب کرد. بر اساس این تصمیم، به هر فرد ترنسی که در میانه سالهای ۱۹۷۲ تا ۲۰۱۳، به اجبار، بخاطر دریافت مدارک قانونی با جنسیت خود، بر طبق قانون قدیمی سوئد عقیم شده است ۲۲۵ هزار کرون سوئد، معادل تقریبی ۲۳۶۰۰ یورو پرداخت میکند و…
ما نمیتوانیم به پیروزیهای این جنبش جهانی تکیه کنیم و خود در این پیشرفت نقشی ایفا نکنیم. از چنین منظری است که به باور من نگاه موجود در دو نقد یاد شده، تنها ایجاد مانع برای تمامی کسانی است که ضرورت طرح اصولی مطالبات خود را حس کرده و بهدنبال راههای عملی برای اجرا و بهکرسی نشاندن آن هستند.
قدرت ما در همبستگی ماست. ترنسهایی که نگران نزدیکی جامعه ترنس با جامعه همجنسگرایان هستند، عملا برای حفظ حداقلهای موجود، بر نقض حقوق دیگری مهر تایید میزنند. و بالعکس، همجنسگرایانی که نقض دائم حقوق ترنسها را بهواسطه داشتن حق حیاتی محدود و قانونی، نادیده میگیرند، بر این همه بیحقوقی در حق ترنسها و توسط نهادهای گوناگون چشم میبندند.
امید است که جدل فکری و تبادل نظری که از یک میزگرد رسانه ای آغاز شده، ما را بهسوی گامهای عملی برای تغییر شرایط زیستمان رهنمون شود. همیشه دست ها و زبانهایی با ما همراه میشوند و راه را برای رسیدن به مطالباتمان هموار میکنند. ده سال آینده ما بی شک بایستی روشن تر از امروزمان باشد.
[1] پرگار: تراجنسی چیست؟، 3 دسامبر 2016، قابل دسترسی در: https://www.youtube.com/watch?v=36Y6yK72qEU
[2] نقد برنامه پرگار بیبیسی، که نام “تراجنسی” را با خود یدک میکشید در واقع به مطالبه حقوق همجنس گرایان از حاکمیت ایران و بازتولید ترنس ستیزی پرداخت، 27 دسامبر 2016، قابل دسترسی در: https://www.facebook.com/helpts/posts/1217751614975379:0
[3] نقدی بر برنامه”پرگار” در شبکه بی.بی.سی با موضوع تراجنسی، 26 دسامبر 2016، قابل دسترسی در: https://helptranscenter.org/2016/12/26/781/
[4] كميسيون بينالمللى حقوقدانان و سرويس بينالمللى حقوق بشر، به عنوان ائتلافى از سازمانهاى دفاع از حقوق بشر، يك سلسله اصول حقوقى بينالمللى درزمينۀ اجراى قوانين بينالمللى در حوزۀ نقض حقوق بشر مبتنى بر تمايل جنسى و هويت جنسيتى معروف به اصول یوگیاکارتا تصويب كردند، تا وظايفى را كه در رابطه با حقوق انسانى بر عهدۀ كشورهاست، روشنتر و يكدستتر سازند. انتشار اصول یوگیوکارتا، که شامل 29 بند و ماده در مورد رعایت حقوق افراد الجیبیتیآی است و اولین سند بینالمللی است که وظایف دولت ها را در به کار بستن دقیقتر حقوق بشر به آنها خاطرنشان میکند.
[5] رجوع شود به اصول یوگیاکارتا ترجمه رضا ناصحی، منتشر شده توسط بنیاد برومند در این نشانی:
http://www.iranrights.org/fa/library/document/322
[6] همان
[7] برای دریافت اطلاعات بیشتر در این مورد به جدول وضعیت حقوقی ترنسها در اروپا به لینک زیر رجوع کنید:
http://tgeu.org/wp-content/uploads/2016/05/trans-map-B-july2016.pdf
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.