شعری از می/نا
می/نا
چیزی ست شبیه اتفاقی که نباید,
اما میافتد
شبیه تن لیز ماهی
یا
تیلهبازی
قایم کردن یواشکی املای نهسالگی
یا لذت اولین سیگار
زن شدن را میگویم
باید ترمهدوز باشد تخت
اتاق گرمتر باشد
تنی پرخاهشتر
تنی پرعطشتر
و سیگار اتفاق مشترکی ست!
و دست اتفاق مشترکی ست
و سایهای که بازو بسته میشود اتفاق مشترکی ست
زنی زیر بزند
زنی رو
در هم بافته شوند
باید یک لب در برود
باید یک دست اضافه رج بزند
باید باز شود
ناز بشود
باید لبی دوخته بشود
باید پردهای شکافته شود
باید زنی زن بشود
و شعر که اتفاق مشترکی بود افتاد
از لب زنی تا زنانگی زن دیگر
از جسارت انگشتها تا گلوگاه
تا اوای کمر
و زن شعر بود
و خاب شعر بود
و شهوت شعر بود
و شعر چیزی ست شبیه اتفاقی که نباید،
اما میافتد!
و افتاد
زنی توی زنی دیگر
و زنی دیگر،شعر بود
اتفاق بود
نیفتادنی بود
و زنی انجیر بود
انجیل بود
کلمه بود
خدا بود
و خدا باید میافتاد
از بالایی که
لایی که…
لا اله الا،
و خدا لا ندارد!
لای پاهای…
زن بخاب
بخابیمم گرفته
بیمم گرفته
روی سیلی که دارد میبردم
رعشههای تنت که میلرزاندم
زن هم بلایای طبیعی است
بم زن بود که لرزید
زیر زن است که میلرزاند
حنجرگیمان بگیرد
صدا بشویم
ها ها میکنم زیر گوشی که
گوش اتفاق مهمی ست که فقط زنها میدانند
نرمهی گوش
نرمهی زن
چیزی شبیه اتفاق نبایدی که،
افتاد!
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.