چگونه یک اثر هنری میتواند منشا تغییرات بنیادی برای رعایت حقوق اقلیت های جنسی باشد ـ ملیکا زر
توجه به پرداختهای اخیر در حوزهی هنر پیرامون موضوع ترنسسکشوالیتی از طریق تولید و اجرای نمایش و خلق شخصیتهای ترنس در سریالها، با توجه به خط باریکی که بین حمایت و سواستفاده از مسالهی اقلیتهای جنسی در ایران وجود دارد، دوچندان اهمیت دارد.
آبی مایل به صورتی ـ ارایهی راه حل یا روایتی مستند
هنرمندانی که در این حوزهها فعالیت میکنند و دغدغهشان احقاق حقوق ترنسجندرهای ایران است باید توجه کنند که با وجود اینکه عمل تطبیق و تغییر جنسیت در ایران قانونی است، اما دشواریهای فراوانی برای این قشر از جامعه وجود دارد که در این راه، دچار آسیبهای روحی و روانی بسیار برای رسیدن به حق مسلم خود یعنی داشتن هویت جنسیتی دلخواه میشوند. از نظام سیاسی و آموزشی و سلامت کشور تا نهادهای زیرینتر همگی جامعه ترنسجندرها و به طور کلی اقلیتهای جنسی را تحت فشار و تبعیضهایی قرار میدهند که آسیبهای جسمی و روحی تا اقتصادی و اجتماعی را باعث میشوند. از همین رو، بسیار مهم است که خالقین این آثار، در چنین مواردی که پای ساخت یک اثر حمایتی در میان است، از منابع دقیق و به روزی که توسط فعالین این حوزه، با دقت و با استناد به منابع معتبر جهانی تهیه و منتشر میشود، استفاده کنند تا با نگاه دقیقتر و با استفاده از تجربه زیست خود این جامعه ی از دشواریها و مشکلات آنان سخن بگویند.
یکی از آثار هنری بحثبرانگیز در این حوزه، «آبی مایل به صورتی» ساختهی ساناز بیان است. در این جا میخواهم از نگاه یک تماشاچی این اثر که به علت تعلق به جامعهی کوییر به نحو خاصی مخاطب چنین اثری قرار میگیرد، نظرم را در مورد تاثیر چنین کاری در فضای فعلی ایران بنویسم.
***
بیش از هر چیز باید توجه داشت که سبک کار نویسنده و کارگردان این اثر «ساناز بیان»، تئاتر مستند است. او سعی دارد زخم و آسیبی که جامعه بر گروهی از اقلیتهای جنسی اعمال میکند را به تصویر بکشد. در این راستا او تلاش میکند با گذاشتن آینهای مشکلات جاری را به تصویر بکشد و معمولا سعی در نشان دادن راه حل ندارد. از این جهت تاثیر کار او بیشتر رو به جامعهایست که از بیرون به مسالهی اقلیتهای جنسی در ایران نگاه میکند. شاید به همین دلیل است که بسیاری از افراد ترنس در ایران میتوانند به همراه والدینشان اثر او را تماشا کنند. بنا بر تجربهی بسیاری از افراد ترنس سالن تئاتر در حین اجرای «آبی مایل به صورتی» به فضای امنی برای حضور این افراد و نزدیکانشان بدل میشود. مکان امنی که آنها میتوانند به نحوی با توجه به فضای بستهی درون ایران دربارهی خود و مسالهی ترنسجندرها حرف بزنند.
روایتمحور بودن این نمایش به ما نشان میدهد که این اثر قصد ندارد علمی باشد. همچنین قصد ندارد تخصصی باشد. به زبان عامیانه با مخاطبین خود سخن میگوید. با مادران و پدرانی حرف میزند که فکر میکنند فرزندشان گناهکار است یا اختلال دارد. آبی مایل به صورتی در شرایط و فضای بستهی ایران به زبانی که از میان فضاهای خاکستری رد میشود، میگوید که ترنسکشوالیتی یک اختلال یا حتی یک انتخاب نیست، بلکه یک «وضعیت» است.
در واقع مخاطب در مواجه با این اثر با نوعی از پرداخت مستند به مساله سر و کار دارد که قرار است همدلی بیشتری از درون فضای اقلیتهای جنسی با موضوع ایجاد کند. شاید این مساله برای بسیاری که به زبان تخصصی این مساله اشنا هستند و میخواهند اثر آموزشیای در این رابطه بسازند یا با اثر اموزشی در این رابطه مواجه شوند یک نقطه ضعف اثر باشد. چرا که تئأترهای آموزشی که با هدف آموزش و با نگاهی علمی به این مطلب میپردازند، رویکرد و عملکردی کاملا متفاوت از سبک تأتر مستند را دنبال میکنند و مخاطبین آنها بیشتر از دل جامعه اقلیتهای جنسی هستند. واقعیت این است که جامعه، به گونههای مختلفی از پرداخت به این موضوع، که همزمان همدلانه و آگاهیبخش باشد، شدیدا نیازمند است. به فضاها و کارهای زمینهساز در این مورد و همینطور فضاها و کارهای تخصصیتر.
کمبود منابع معتبر و قابل استناد در رابطه با موضوعات جنسی و جنسیتی در ایران، کار را برای تمام افرادی که قصد پرداختن به آن را دارند سخت میکند، البته خود این کمبود منابع در واقع محصول شرایط بستهایست که در آن هر چیزی به جز دوگانهی «زن و مرد»، آن هم دگرجنسگرا، به صورت ساختاری و اجتماعی با تبعیض مواجه است.
اگر فضای بسته و محدودیتهای شدید هنرمندان در رابطه با مسالهی اقلیتهای جنسی را در فضای سیاسی و اجتماعی ایران مورد مطالعه قرار دهیم، میتوان گفتن تلاش «مریم ملک آرا» برای گرفتن مجوز عمل جراحی از بالاترین مقام کشوری و مذهبی آن زمان ـ خمینی ـ تلاشی برای عادیسازی حضور ترنسها در فضای بستهی ایران با توجه به امکانات و شرایط موجود بود.
آنچه در روایت این تئاتر قابل توجه ویژهاست این است که شخصیت ها و دیالوگهای این مستند کاملا واقعی هستند. این روایتها روایتهایی بسیار تلخ و تکاندهنده هستند که در مخاطب به شکل ويژه احساس همدلی و غم از شرایط ترنسها را ایجاد میکنند.
از نکات قابل توجه این اجراهای جدید تغییراتی است که کارگردان اثر پس از روبرو شدن با نقدها در نمایش خود داده است.
برای مثال در پرده ای از این نمایش عاطفه رضوی که در نقش مادر یک ترنس ظاهر میشود می گوید : «روانشناسا می گن خیلی دلایل مختلفی مثل محیط و ژنتیک و وراثت میتونه تاثیر داشته باشه. اما هیچ کدوم قطعی و قابل اثبات نیست» که به مخاطب یادآور می شود این عوامل اثبات علمی نشده و قابل استناد نیستند. همچنین در پرده ای به تغییر جنسیت اجباری دهن کجی می کنند و در دیالوگی از زبان یکی از بازیگران می شنویم: «شهرزاد به من گفت کنارش باش و تنهایش نذار تا چند سال بره پیش متخصص تا خودش به نتیجه برسه ببینه اصلا دوس داره عمل کنه یا نه».
از نگاه من هر اثری که بازدهی مناسب و درستی در رابطه با این اقلیت جنسی داشته باشد قابل حمایت است. وظیفه ما به عنوان مخاطب در رابطه با چنین آثاری، غلطگیری با اشاره به منابع علمی و قابل استناد و کمک کردن به بهبود اطلاعات علمی این هنرمندان است تا شاهد بیان مسایل مربوط به ترنسجندر ها در غالب هنری با استفاده از اطلاعات درست و دقیق باشیم. جامعه ی ما نیاز به تکرار چنین آثاری دارد. با استفاده از هنر ما می توانیم بخشی از مطالباتمان را فریاد بزنیم و به جامعه و مخاطب عام، حضورمان را یادآور شویم و بخواهیم که ضمن پذیرش حضور ما، حقوق ما را نیز به رسمیت بشناسند.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.