نگاهی به سریال “نارنجی همان سیاه است”/مهرنوش احمدی
دومین فصل از سریال نارنجی همان سیاه است 6 جون به نت فلیکس – وبسایت ارائه دهنده ی فیلم، سریال و کلیپ های مختلف در قاره ی آمریکا و بخش هایی از اروپا – آمد.
“نارنجی همان سیاه است” یک درام کمدی برگرفته از خاطرات پایپر کرنان (تیلور شیلینگ) است. هم در داستان هم در واقعیت پایپر یک زن سفید پوست از طبقه ی متوسط اجتماع است که از سر بی غمی و محض هیجان از طریق دوست دخترش درگیر یک باند مافیای مواد مخدر می شود. او از همه جا بی خبر پس از سال ها جدایی از دوست دخترش الکس و زندگی با نامزدش لری ناگزیر می شود طی حکمی خود را به زندان معرفی کند که دو سال دوره ی محکومیتش در زندان را سپری کند.
یکی از نقاط قوت این سریال به نمایش کشاندن خودشیفتگی و خود قهرمان بینی ملال آور پایپر است که در واکنش هایش به واقعیت ها و رویدادها در زندان نمایان می شود. همچنین این سریال طی دو فصل بیننده را به تماشای تغییرات و رشد پایپر می نشاند که می آموزد به مسائل از زاویه ی دیدی غیر از خودش بنگرد و پیش از آنکه مانند یک فرشته ی منجی به فکر تحول در بیرون بیفتد نظری به خود بیفکند.
با وجود اینکه شخصیت اصلی داستان پایپر است ولی قسمت اعظمی از سریال به زندگی دیگر همبندان و روابط میان مسئولان زندان و زندان بانان و روابط میان خود زندانیان با یکدیگر اختصاص یافته. دینامیک رابطه به گونه ای ست که زندان بان بر زندانیان قدرت اعمال می کند و زندانیان خود بر یکدیگر، افراد بر اساس تعلق نژادی و سنی با یکدیگر ائتلاف تشکیل می دهند و بر سر قدرت که خود را به شکل تسلط بر آشپزخانه ی زندان یا استفاده از کانال های انحصاری برای قاچاق سیگار و مواد نشان می دهد با یکدیگر رقابت می کنند. شرایط زندان بسیار خشونت بار است و تجربه ی پایپر در اولین هفته ی ورودش به زندان نشان می دهد که یک اشتباه کوچک همچون نسنجیده لب گشودن در موقعیتی خاص می تواند تاوان سنگینی همراه داشته باشد. تعداد زیادی از شخصیت های داستان زنان رنگین پوست هستند که در طول سریال با رنج هایشان، علایق و امیدهایشان، روابطشان و از طریق فلش بک با جریان زندگی ای که عاقبتشان را به زندان ختم کرده آشنا می شویم. آنها اغلب بر خلاف پایپر انسان هایی هستند که گرفتار شرایط ناسالم محیطی و اجتماعی خود بوده و چند تصمیم اشتباه آنها را در زمره ی افراد خلافکار و تبهکار قرار داده است. این بازگشت به گذشته آنها را از لباس سرتا پا یک رنگ زندانی تبهکار به لباس مغازه دار، نگهبان فرودگاه، پستچی یا در هیئت یک مادر کنار فرزندانش، یک راهبه و غیره نشان می دهد.
این سریال بخصوص به دلیل نشان دادن شخصیت های همجنس خواه و ترنس و پرداختن به مسائل مربوط به این قشر بسیار مورد توجه منتقدان فمینیست و کوییر قرار گرفته است. سوفیا بورست زن آفریقایی-آمریکایی ترنس سکسوال داستان است که به دلیل کلاه برداری از طریق کارت اعتباری برای تأمین خرج عمل تغییر جنسیتش به تحمل زندان محکوم شده است.
لاورن کاکس که این نقش را به عهده گرفته خود یک زن ترنس سکسوال و فعال حقوق جامعه ی ترنس سکسوال ها در آمریکا است. علنی شدن در این سریال فرصت مناسبی برای این بازیگر فراهم کرد تا در مصاحبه های تلویزیونی حاضر شود و در مورد مسائل عدیده ی جامعه ی ترنس سکسوال آمریکا از جمله انواع تبعیض، آمار بالای بی کاری، مشکل مسکن ، دسترسی نداشتن بسیاری از آنها به سیستم بهداشت و درمان مناسب و آمار بالای قتل سخن بگوید. ناظران اهمیت تأثیر علنی شدن او در این سریال را با آشکارسازی الن به عنوان لزبین در سال 1997 هم سنگ می دانند. از نکات حائز اهمیت داستان این است که در هیچ قسمت از سریال از موضوع هویت جنسی این شخص به عنوان خوراک طنز داستان یا به عنوان موضوع تحقیر استفاده نمی شود.
همچنین شخصیت اصلی داستان خود دوجنسگراست که رابطه ی عاشقانه ی او با یک زن لزبین که در تجارت مواد مخدر دست دارد پایش را به زندان باز می کند. قسمتی از روایت مجموعه به فراز و نشیب های رابطه ی این دو در داخل و خارج از زندان بر می گردد و البته این دو تنها شخصیت های همجنسخواه داخل زندان نیستند علاوه بر این که تنها زنان همجنسگرا نیستند که در این سریال آرامش روحی و جنسی خود را نزد زنان دیگر جست و جو می کنند.
کمتر موضوعی در این سریال وجود دارد که در برابر دوربین قرار نگرفته باشد، از جمله ی این موضوعات مسئله ی رسیدگی و درمان زندانیان بیمار است که بعضاً صعب العلاج هستند. در قسمتی از فصل دوم سریال یک زن مبتلا به سرطان که پزشک انجام عمل جراحی را برایش تجویز کرده مجوز عمل نمی گیرد یا زن سالمندی که دچار اختلال روحی است به جای تحت مراقبت قرار گرفتن در یک مرکز بهداشت روان به خیابان فرستاده می شود. زنان توسط زندان بانان مورد تجاوز قرار می گیرند یا برخی برای به دست آوردن کمترین حقوق تن به رابطه با آنها می دهند.
یکی از بهترین بخش های این مجموعه تیتراژ آغازین است که چهره ی زندانیان را با رنگ پوست و در اشکال متفاوت در سنین مختلف پشت سر هم همراه ضرب آهنگ نشان می دهد.
انتقادات به سریال نارنجی همان سیاه است
از نقدهای مهم به این سریال به تصویر کشیدن آفریقایی-آمریکایی ها در همان قالب کلیشه ای است که آنان را افرادی سطحی و خشونت طلب می پندارد. به علاوه این که نهایتاً این زن “سفید پوست” است که با پشتکار و یک دندگی خود همه ی زندانیان دیگر را از مهلکه نجات می دهد و موجب برکناری رئیس فاسد زندان می شود. البته برخی منتقدان این مسئله را به جهت مأخذ داستان فیلم که خاطرات یک زن سفید پوست است طبیعی می دانند. با این که عموم شخصیت ها نسبتاً به خوبی پرداخت شده اند و دارای عمق و پیچیدگی های خاص خود هستند زنان لاتین سریال نیز از تصور کلیشه ای که آنها را زنانی پر سکس و حشری می پندارد پیروی می کنند. جای زندانیان بومی آمریکا نیز که بخش قابل توجهی از جمعیت زندانیان در آمریکای شمالی را تشکیل می دهند در دو فصل اول این سریال خالی است.
به نظر می رسد با همه ی این تفاسیر سریال نارنجی همان سیاه است در زمینه ی نمایاندن تنوع در سکسوالیتی و هویت جنسی در میان زندانیان زن و ترنس بسیار موفق تر از طرح مسائل مربوط به زنان رنگین پوست عمل کرده است. دیدن این سریال آموزنده را به شما توصیه می کنم.
منبع: شهروند
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.