پناهنده ی ترنس از مشکلاتش در ایران می گوید
«استوار وظیفه گفت برو پشت پرده، شلوارت رو بکش پایین، ببینم چی شده. گفتم من معاینه پزشکی شدم، برگه دارم. گفت یعنی چی؟ دختر بودی، پسر شدی؟ برو پشت پرده، خودم باید ببینم.»
«سامان» وقتی روایت تحقیرآمیز روزگار بودنش در ایران را تعریف میکرد، آرام مینمود ولی درونش بلوایی بود؛ از روزگار سرد و تلخ سپری شده در وطن خشم داشت و نامهربانیهای ایام مهاجرت دلگیرش کرده بود.
او را در «نوشهیر» ملاقات کردم؛ شهری سرد، کوچک و زمستانزده در شرق ترکیه که محل سکونت بسیاری از پناهجویان ایرانی است.
در این شهر همجنسگراها حضور ندارند. بافت شهر مذهبی است و حضورشان را بر نمیتابد. واسطه این ملاقات، یک پناهجوی همجنسگرا بود که اتفاقی یافته بودمش و مایل نبود با رسانهای گفتوگو کند. محل اقامت سامان هم شهر دیگری بود ولی ترجیحش این بود که در نوشهر همدیگر را ببینیم.
سامان هیبتی کاملا پسرانه داشت، اندامش چندان قوی نمینمود ولی در صورت، یک پسر تمام عیار بود به گونهای که در نگاه اول باورش سخت بود او پیشتر دختر بوده، ولی بود؛ بیش از 20سال.
گفتوگوی ما یک ساعت و 10 دقیقه طول کشید. برخی حرفها را دوست نداشت منتشر شوند، برخیها را هم چون سبب به خطر افتادن آدمهایی در ایران میشوند و یا نمیدانستیم موافق برده شدن نامشان هستند، از متن مکتوب قیچی کردیم. همان طور که میشد از اضطراب و ناراحتی گاه به گاه سامان در طول مصاحبه فهمید که چیزهایی را نمیخواهد بگوید. باوجود این خودسانسوریها، او مسلط، آگاه و حتی امیدوار حرف میزد. میخواست جامعه ایرانی، چه آنها که بیرون از وطن هستند و چه آنها که ماندهاند، از حقوق، آسیبها و واقعیتهای جامعه «ترنس» بیشتر بدانند.
هدف از انتشار این گفتوگو نیز همین است؛ روایت دختران و پسرانی سانسور شده با انبوهی از حرفهای گفته و ناگفته.
سامان، الان چند وقت هست که ترکیه هستی؟
- من 11 ماه پیش به صورت قانونی از ایران خارج شدم و درخواست پناهندگی دادم. تهران زندگی میکردم. خیلی مشکل داشتم. همه ترنسسکشوالها در ایران مشکل دارند؛ هم از نظر اجتماعی و هم در خانواده. البته برخورد خانواده مربوط به قبل بود. مشکلات پزشکی و بهداشتی داشتم.
بگذار از محیط خانواده شروع کنیم، برخوردشان چگونه بود؟
- خیلی مخالف بودند. از 7 سالگی دوست داشتم پسر باشم. من فرزند کوچک خانواده بودم. عزیز هم بودم. خانواده میگفتند که بچه است، دوست دارد این طوری باشد. حتی من پوشش رعایت نمیکردم و آنها هم سرسری میگرفتند.
دلیل مخالفت آنها چه بود؟
- با وضعیتی که من داشتم یا دربارهاش صحبت میکردم. حس میکردم با دیگران فرق میکنم. فکر میکردم یک نوع بیماری خاص دارم. در دوره راهنمایی این را بیشتر حس میکردم. از بچهگی دنبال این بودم که با پسرها بچرخم. دوره راهنمایی دوست دختر داشتم. تیپم هم پسرانه بود. از همان موقع بعضی دوستانم این را متوجه شده بودند و با نام پسرانه من را صدا میزدند.
رابطهات با دوست دخترت چگونه بود؟
- خوب بود. من برایش جالب بودم. خیلی از دخترها دوست دارند با این تیپ باشند. تنوع و یک نوع کنجکاوی هست که سراغ آنها میآید و میخواهند ببینند در دنیای ما چه خبر است. البته من با هر دختری در رابطه بودم چون من را به شکل یک دختر نمیدیدند. میگفتند تو یک پسر هستی، حالا یک مشکلی داری و حل میشود. من هم این را میدانستم و عذاب میکشیدم.
بالاخره تو یک دختر بودی، حتما پیشنهاداتی از طرف پسرها هم داشتهای.
- نه. من ظاهرم زمخت بود. خودم هم دوری میکردم. اصلا ظاهرم را طوری درست میکردم که پسری به من پیشنهاد ندهد. در دوران دانشگاه، همراه یکی از پسرها که خیلی با هم صمیمیبودیم، میرفتیم دختر تور بزنیم. در دانشگاه که تربیت بدنی میخواندم، عاشق دختری شدم که خیلی زیاد دوستش داشتم. به خاطر شرایط جنسی که داشتم، خیلی بد از دستش دادم. خیلی تلخ بود. حس میکردم اگر وضعیت جنسی من مشخص و تکلیفم روشن بود، این اتفاقها رخ نمیداد. البته شاید پسر هم بودم، نمیتوانستم به این رابطه ادامه بدهم ولی حسم این بود.
تو در همین سالها درگیر مساله تغییر جنسیت هم بودی؟
- من از 18سالگی واژه ترنسسکشوال را شنیدم. اصلا خودم هم نمیدانستم که یک دختر میتواند پسر باشد. وقتی متوجه شدم که این کار را میتوان انجام داد، سریع دنبالش رفتم. رفتم میرداماد پیش یک پزشک متخصص. توضیح داد که تو ترنس هستی و باید عمل کنی. با روانشناس هم صحبت کرد. بعد گفت من نامه میدهم به خانوادهات و توضیح میدهم که باید در این مسیر تو را همراهی کنند. نامه را بردم خانه. مادرم در برخورد اول خیلی خوب بود. گفت اگر اینطوری هست، برو جراحی کن. اما این فقط برای روز اول بود. فردا برادر و خواهرها متوجه شدند و نگرانیها شروع شد. مادرم گریه میکرد و خواهرهایم به شدت نگران بودند. میگفتند همینطوری زندگی کن.
چقدر طول کشید تا آنها با مساله کنار بیایند؟
- من 18 ساله بودم و توان جدایی از خانواده را نداشتم. پول هم نداشتم که بخواهم مستقل این کار را انجام بدهم. خانواده هم مقاومت میکردند. حتی شروع کردند به تلاش برای این که هویت زنانه من را حفظ کنند؛ مثلا با لباسهای زنانه من را به میهمانی ببرند. حتی پیشنهاد میکردند که بیا لزبین باش اما هویت دخترانهات را حفظ کن و با یک دختر هم زندگی کن به عنوان پارتنرت. ولی من با جسمم مشکل داشتم؛ با هویتی که برای من تعریف میشد. این که من را خانم صدا میزدند برایم آزاردهنده بود. تا روزی که عمل کردم مشکل داشتم. در دانشگاه هم رابطه با من خوب نبود؛ مثلا به باشگاه ورزشی که میرفتم همه دخترها جیغ میزدند که یک پسر به باشگاه آمده. تازه در بچههای رشته تربیت بدنی ترنس یا لزبین زیادتر از سایر رشتهها است.
متهم به زن ستیزی نمیشدی؟
- بله. میگفتند شماها هستید که باعث میشوید به زنها احترام نگذارند. بعضیها میگفتند وقتی تو که یک دختر هستی، اینطوری رفتار میکنی، حال بقیه معلوم است. این واقعیت نداشت. در خانواده ما هم مردسالاری نبود که من یاد گرفته باشم و خودم هم علاقهای به این مباحث نداشتم. کلا این دوران، خیلی بد بود. از سال 84 تا 90 تلاش کردم که خانواده را راضی کنم.
کنش تو چگونه بود؟ یعنی خانواده تلاش میکردند که هویت دخترانهات دست نخورده باقی بماند ولی تو برای پسر بودن میجنگیدی…
- فرار میکردم. منزوی شده بودم. شده بودم نخاله خانواده. در میهمانیها شرکت نمیکردم. زیر مسوولیتها نمیرفتم. به عروسیها نمیرفتم. خودم را به مریضی میزدم. البته این را بگویم که خانوادهام خیلی من را در منگنه نمیگذاشتند؛ مثلا نمیگفتند بیا ازدواج کن، ولی فشار میآوردند. برخورد خانواده من بهتر بود. من دوستانی دارم که هنوز خانوادههایشان نپذیرفتهاند. من دوستی دارم که تغییر جنسیت داده، الان آمده اینجا، حتی ازدواج کرده ولی خانوادهاش قبول ندارند.
بعد از عمل جراحی، وضعیتت تغییر کرد؟
- سال 90 عمل کردم و حدود 6میلیون و500 هزار تومان هزینه کردم. خیلی راضی بودم. دوستانم هم راضی شده بودند و میگفتند خوشحالیم که تکلیفت روشن شد. خانواده هم میگفتند که ای کاش زودتر این کار را کرده بودیم. ولی مشکلات اجتماعی باقی مانده بود. وضعیت پزشکی در ایران خیلی خوب نیست. دولت حمایت اولیه میکند ولی در حد یک برگه مجوز. کیفیت جراحیها به شدت پایین است. از نظر زیبایی هم کارشان خوب نیست. به نظرم اگر در ایران وارد پروسه درمانی نشوی، بهتر است. من وقتی پروسه درمان را شروع کردم، وضعیت بدتری پیدا کردم. میخواستم تغییر جنسیت بدهم ولی نوع عمل جراحی و نبود حمایتها سبب شده بود که یک جنسیت معلق پیدا کنم. البته من پیش از عمل هم قصد پناهندگی داشتم ولی ترجیح دادم که در همان ایران عمل کنم.
یعنی دولت مجوز تغییر جنسیت را میدهد ولی هیچگونه خدمات بهداشتی یا درمانی نمیدهد؟
- ببینید خود دولت تشویق میکند که بروید عمل کنید. در ظاهر راه را باز کرده است. میگوید شما برو پیش روانشناس، اگر ترنس بودی، عمل کن. این مرحله که رد میشود و مجوز را میدهد، تو را رها میکند؛ نه حمایتی و نه خدماتی. هیچ برایشان مهم نیستی. برخوردهای انسانی که افتضاح است؛ من از روزی که رفتم دنبال تغییر مدارکم، مثلا میخواستم شناسنامه و گواهینامهام را تغییر بدهم یا معافیت سربازی بگیرم، با حجم عظمیی از توهینها روبهرو شدم.
منظورت توهینهای کلامی است؟
- بدتر. اینقدر فشار میآوردند که من تشنج میکردم. برای گرفتن معافیت معاینه پزشکی داشتم. دکتر در حین معاینه حرکتهای زشتی انجام میداد که تو را به نوعی تحقیر کند. بعد جاهای دیگر که میرفتم، معاینه پزشکی را قبول نمیکردند و میگفتند باید خودمان ببینیم. افسر وظیفه جلوی همه داد می زد که من باید خودم ببینم و گرنه باید بروی سربازی. بعد هم که دید، گفت تو که کار خاصی نکردی. برای گرفتن هر مدرکی که میرفتم باید شلوارم را پایین میکشیدم. حالا این به کنار، شما دقت کنید برای چه به ما معافیت سربازی میدهند؛ در ماده قانونی مربوطه نوشته شده که اینها چون منحرف جنسی هستند، معاف میشوند!
همین مشکلات را در مورد پیدا کردن کار هم داشتی؟
- اگر جایی برای کار میرفتم، برگه معافیت را میخواستند. وقتی علت معافیت انحراف جنسی ذکر شده، معلوم است که به امثال من کار نمیدهند. دوستم برای کار به جایی رفته بود- قرار بود با هم برویم ولی من گفتم به ما کار نمیدهند و او خودش رفت- بعد از مدتی دقیقا به همین خاطر او را اخراج کردند. خیلی بدجور هم اخراجش کردند، گفتند برو بچه … . نمیگفتند تو ترنس هستی، میگفتند تو منحرف جنسی هستی و نباید اینجا کار کنی.
به مشکلات اجتماعی اشاره کردی. خانواده که حامیات بودند و دوستانت هم که استقبال کردند، پس مشکل چه بود؟
- من که نمیتوانستم از همه دوری کنم. نمیتوانستم ارتباطها را قطع کنم ولی در برخوردها حس میکردم که همه درباره گذشته من صحبت میکنند. پچ پچ میکردند که طرف دختر بوده و هنوز عمل جراحیاش کامل نشده. همهاش در مورد من بحث میکنند. اینها خیلی رنج آور است.
در واقع بخش عمده دلیل خروج تو از ایران و پناهنده شدنت، همین وضعیت اجتماعی بود؟
- بله. در ترکیه هم که آمدیم رفتارهای آزاردهنده ادامه داشت. ایرانیهایی که مهاجر هم هستند، گاهی آزار و اذیت کردهاند ولی من شخصا برخوردی نداشتهام. تعداد ترنسها هم کم هستند.
اینجا خدمات پزشکی هم دریافت کردید؟
- من در مورد خدمات پزشکی پرسیدم، گفتند ما مسوولیتی نداریم. حتی هزینه آمپول تستترون را هم نمیدهند. من ماهانه با این مشکل روبهرو هستم ولی نه حمایت مالی میدهند و نه خدمات پزشکی. گاهی اگر مشکلی پیدا کنم، خوددرمانی میکنم که خطرناک است ولی چارهای نیست.
از سوی موسسههای ایرانی که در زمینه کمک به پناهندگان فعال هستند چطور؟ آنها حمایتی نکردند؟
- موسسههای ایرانی هم هیچ خدماتی به ما ندادند. درخواست هم دادم، شماره من را گرفتند که تماس بگیرند ولی خبری نشد. یک مورد کمک مالی خیلی محدودی شد. دوست نداشتم که از کسی کمک مالی بگیرم ولی از آن طرف هم کسی به ما خدمات مشاوره، حقوقی یا مالی نداد. من از خانوادهام هم کمک نگرفتم و ترجیح دادم خودم کار کنم. الان هم مهمترین چیزی که دوست دارم برایم حل شود، کار است.
وضعیت کار چگونه است؟
- من سر کار میروم؛ کارخانه پلاستیکسازی. ظاهرم پسرانه است،برای همین کارهای سخت به من میدهند. باید ضایعات سنگین جابهجا کنم برای 700 لیر. بعضی روزها نمیتوانم کار کنم چون تنم نمیکشد. بدنم قوی است، تربیت بدنی هم خواندهام ولی واقعا برخی کارها خیلی سنگین هستند.
با همه اینهایی که گفتی، مشکلاتی که هست، نبود حمایتها و مسایل اجتماعی، سبب نشده که تصمیم بگیری برگردی و بخواهی دوباره در ایران زندگی کنی؟
- نه. البته وطن است ولی قصدی برای این که برگردم و در ایران زندگی کنم، ندارم. حتی در آینده هم در فکر این نیستم که مثلا از کشور ثالث به ایران برگردم. بگذارید اینطوری بگویم، مادرم دوست داشت برادرم ازدواج کند ولی فکر نمیکرد که من یک روزی بتوانم ازدواج کنم. نمیخواهم برای زندگی به ایران برگردم ولی دوست دارم با زنم برگردم ایران.ایران وایر- رضا حقیقت نژاد
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.