مرجان "سخت" بود و رفت/ شادی امین


مرجان اهورایی در ترکیه و در دوران گذار از روزهایی  پر از ترس و دلهره و فشار و تهدید و تحقیر به زندگی ای که به قول خودش در آن می توانست “خودش باشد”، سه شنبه دوم آوریل زندگی را وداع گفت و قلب زجر کشیده اش برای همیشه از طپش باز ایستاد.
مرجان را در روز اول ورودش به ترکیه  و در شهر ایسپارتا در روز 17 فوریه سال قبل (2012) برای اولین بار دیدم. او ترنس سکسوئل بود و در ایران بخشی از عمل تغییر جنسیت را انجام داده بود و هورمون تراپی می کرد. چهره ای زیبا داشت و خستگی راه در چهره اش دیده می شد، با این وجود با صمیمیت دعوتم را برای انجام یک مصاحبه پذیرفت. نزدیک به دو ساعت در مقابل دوربین من از زندگیش و فشارهایی که بر او وارد شده حرف زد. از فشار و تحقیر مردهای نیروی انتظامی گرفته تا دانشجویان پسر دانشکده شان. از شرم خانواده و فشارهای آنها تا در و همسایه و دوستانش. مرجان در زمان انجام این مصاحبه 28 سال سن داشت و یعنی که 28 سال تجربه پنهانکاری و تحقیر شدن و مقاومت و مبارزه برای حق بودن را با خود داشت.
وقتی برای خوردن شام با عده ای از دوستان دیگر به مرکز شهر رفتیم، مرجان که پوستیژی بر سر داشت تا موهایش را آنطور که خود می پسندید، بلند و رنگ شده، نشان دهد، دقت وافری به نگاه های مردم داشت، بعد از مدتی متوجه شد کسی نگاه مخصوصی به او ندارد! با تعجب و خوشحالی گفت: یعنی من برا اینها عادی هستم؟! یعنی اینها من رو به عنوان زن پذیرفتند؟! یعنی کسی به آدم دیگه متلک نمی گه؟!
و من در نهان با شادی مرجان شریک بودم … اما می دانستم که علی رغم خروج از ایران هنوز آسمان مرجان و مرجان ها آبی و خالی از ابر نیست. می دانستم که برای جهانی عاری از این تبعیض ها هنوز راه درازی در پیش داریم. هنوز سفر ها و رنج های بسیار را باید با هم تحمل کنیم و هنوز به یاری بیشتری نیاز داریم.
از مرجان پرسیدم چرا نام مرجان را انتخاب کرده ای؟ با صدای خش دار وگرم خود که غم و خشمی نهفته در خود داشت پاسخ داد”: برای اینکه مرجان زنده و در عین حال بسیار سخت است و در اقیانوس زندگی می کند و در مقابل امواج مقاوم است.” و اگر شنونده داستان زندگی مرجان بودید می دانستید که این اسم حقیقتا از ظلم رفته بر او و سختی و تاب و تحملش و سخت شدنش سخن می گوید.
مرجان شعر می گفت، نقاشی می کرد، معماری خوانده بود و برای امرار معاش خود رنج بسیار برده بود.
مرجان از میان ما رفت بدون اینکه حق دانستن دلیل مرگش را داشته باشیم. گمانه های متفاوت در رابطه با علت مرگ او نشان می دهد که دوستان و نزدیکان مرجان نتوانسته اند به طور جدی علیه این پنهانکاری های کاذب موضع بگیرند.
مرجان دوست داشت “خودش” باشد. او را در مرگش آنگونه که بود بپذیریم.
مرجان رفت بدون اینکه تغییر ی در زندگی همجنسگرایان و ترنسجندر های ایرانی را تجربه کرده باشد. اما بی شک طنین گام های مرجان خود در هموارتر کردن مسیر ما مثمر ثمر بوده و خواهد بود.
با ارزوی دنیایی بهتر و جهانی عاری از انواع فوبیا، یاد مرجان را گرامی می داریم. با هم به لحظاتی از گفت و گوی با مرجان نگاه می کنیم… این قطعه از مصاحبه در فرصت محدودی که داشتم تهیه و ارائه می شود. در آینده نزدیک نسخه کاملتر را منتشر خواهم کرد.
در این ویدئو مرجان از آروزهایش می گوید…

شادی امین
4 آوریل 2013

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *